شاعران لطيف طبع پارسي زبان، با ستايش از بهار، ديگران را به توجه كردن به اين جلوه زيباي پروردگار و غنيمت شمردن لحظه هاي آن، فرا خوانده اند
نوروز و آمدن بهار و طراوت دوباره طبيعت مورد توجه همه شعراي فارسي زبان بوده و هر يكي با توجه زمينه فكري خود به نوعي به وصف نوروز و جلوه هاي زيباي طبيعت پرداخته اند.
رودكي يكي از بزرگترين شاعران فارسي دري ايران است از ابيات ، قطعات ، قصائد و غزلهاي معدودي كه از رودكي باقي مانده است ، مي توان به نيكي دريافت كه اين شاعر در فنون تصنيف شعر ، استاد و ماهر بود و سخنان وي در قوت تشبيه و نزديكي معاني به طبيعت و وصف آن ، كم نظير است و لطافت ، متانت و انسجام خاصي در آنها مشاهده مي شود .
آمد بهار خرم با رنگ و بوي طيب
با صد هزار زينت و آرايش عجيب
لاله ميان كشت ، درخشد همي ز دور
چون پنجه عروس به حنا شده خضيب
بليل همي بخواند اندر شاخسار بيد
سار از درخت سرو ، مر او را شده مجيب
فرخي سيستاني شاعر بزرگ اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم و از جمله سرآمدان سخن در عهد خويش و در همه ادوار تاريخ ادبي ايران است . اين شاعر يك ترجيع بند بلند در باره نوروز دارد كه بخش اول آن در اينجا آورده مي شود :
ز باغ اي باغبان ما را همي بوي بهار آيد
كليد باغ ما را ده كه فردامان بكار آيد
كليد باغ را فردا هزاران خواستار آيد
تو لختي صبر كن چندانكه قمري بر چنار آيد
چو اندر با غ تو بلبل بديدار بهار آيد
ترا مهمان ناخوانده بروزي صد هزار آيد
كنون گر گلبني را پنج شش گل در شمار آيد
چنان داني كه هر كس را همي زو بوي يار آيد
بهر امسال پنداري همي خوشتر ز يار آيد
از اين خوشتر شود فردا كه خسرو از شكار آيد
بدين شايستگي جشني بدين بايستگي روزي
ملك را در جهان هر روز جشني باد و نوروزي
منوچهري دامغاني از جمله شعراي طراز اول ايران در نيمه اول قرن پنجم هجري است . در شعر اين شاعر استاد، نوعي موسيقي و آهنگي خاص وجود دارد چنانكه با خواندن اشعار او گويي خواننده با آهنگي سرگرمست . اين موسيقي خوش آيند ، رواني ، سادگي فكر و صراحت منوچهري در سخن و شادابي روح شاعر ، اشعار او را بي اندازه طربناك و دل انگيز ساخته است .
بر لشكر زمستان نوروز نامدار
كردست راي تاختن و قصد كار زار
وينك بيامدست پنجاه روز پيش
جشن سده طلايه نوروز نامدار
آري هر آنگهي كه سپاهي شود برزم
ز اول بچند روز بيايد طلايه دار
اين باغ و راغ ملكت نوروز ماه بود
اين كو و كوهپايه و اين جوي و جويبار
جويش پر از صنوبر و كوهش پر از سمن
راغش پر از بنفشه و باغش پر از بهار
بر سبزه بهار نشيني و مطربت
بر سبزه بهار زند سبزه بهار
آمد نوروز و هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ايستاد
مرد زمستان و بهاران بزاد
روي گل سرخ بياراستند
زلفك شمشاد بپيراستند
كبكان بركوه بتك خاستند
بلبلكان زير و ستا خواستند
آمدت نوروز و آمد جشن نوروزي فراز
كامگارا گيتي ، تازه از سر گير باز
حكيم عمر خيام در قرن پنجم مي زيسته و يكي از آثار مهم وي رباعيات است كه شهرت عالمگير دارد . حكيم خيام كلامش مملو از استدلال و آگاهي دادن است و هر خواننده اي را وادار به تفكر مي كند . در اينجا سه رباعي كه بيشتر در باره نوروز ، گل ، طربناكي بلبل و ناپايداري گل و سبزه است ، آورده مي شود :
برچهره گل شبنم نوروز خوش است
در صحن چمن روي دل افروز خوش است
از دي كه گذشت هر چه گويي خوش نيست
خوش باش و ز دي مگو كه امروز خوش است
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخيز و بجام باده كن عزم درست
كاين سبزه كه امروز تماشاگه تست
فردا همه از خاك تو برخواهد رست
بنگر ز صبا دامن گل چاك شده
بلبل ز جمال گل طربناك شده
در سايه گل نشين كه بسيار اين گل
از خاك برآمده است و در خاك شده
بابا طاهر نيز در قرن پنجم و در همدان مي زيسته است . بابا طاهر از شعراي نامي وعارف بزرگ ، ساده و بي پيرايه است . بابا طاهر دو بيتي هايش را به لهجه اي سروده كه نشان دهنده زبان پهلوي است و بيگمان محبوبيت و شهرت باباطاهر مرهون توجهي است كه به اين زبان و كشور خود داشته است و در نهايت سادگي با آهنگ دلنشين ، روح ايراني را تسلي بخشيده است . از بابا طاهر نيز سه دو بيتي بهاريه نقل مي شود :
عزيزان موسم جوش بهاره
چمن پر سبزه و صحرا لاله زاره
دمي فرصت غنيمت دان در اين فصل
كه دنياي دني بي اعتباره
بمو واجي چرا ته بي قراري
چو گل پرورده باد بهاري
چرا گردي بكوه و دشت و صحرا
بجان او ندارم اختياري
گلان فصل بهاران هفته بي
زمان وصل ياران هفته بي
غنيمت دان وصال لاله رويان
كه گل در لاله زاران هفته بي
عطار شاعر عارف و نامداري است كه در قرن ششم در نيشابور مي زيسته و بيشتر اشعارش حال و هواي عرفاني دارد و شاعران عارف بعد از وي از اشعار عطار الهام گرفته اند .
جهان از باد نوروزي جوان شد
زهي زيبا كه اين ساعت جهان شد
شمال صبحدم مشكين نفس گشت
صباي گرم رو عنبر فشان شد
تو گويي آب خضر و آب كوثر
ز هر سوي چمن جويي روان شد
حافظ شاعر عارف و رندي است كه اشعارش در نهايت لطافت ، همراه با ايجاز و موسيقي كلام و فصاحت تمام است . ازغزليات شيوا ، بي زنگار و جان نواز حافظ خوش سخن در باره نسيم باد نوروزي ، گلزار و صحرا و چمن و غنچه و گل ، چند بيت در اينجا نقل مي گردد :
ز كوي يار مي آيد نسيم باد نوروزي
از اين باد ار مدد خواهي چراغ دل برافروزي
ز جام گل دگر بلبل چنان مست مي لعلست
كه زد بر چرخ فيروزه صفير تخت فيروزي
بصحرا رو كه از دامن غبار غم بيفشاني
بگلزار آي كز بلبل غزل گفتن بياموزي
سخن در پرده مي گويم چو گل از غنچه بيرون آي
كه بيش از پنج روزي نيست حكم مير نوروزي
ساقيا سايه ابرست و بهار و لب جوي
من نگويم چه كن ار اهل دلي خود بگوي
دوستان وقت گل آن به كه به عشرت كوشيم
سخن اهل دلست اين و بجان بنيوشيم
افسر سلطان گل پيدا شد از طرف چمن
مقدمش يارب مبارك باد بر سرو چمن
به راستي كه استاد سخن سعدي است . راز شورانگيزي سخن سعدي كه با گذشتن بيش از هفتصد سال ، هنوز هم پايدار مانده است و كلام اثربخش وي نمودار كمال شيوائي و رسائي زبان فارسي شمرده مي شود . طبع لطيف و ذوق بيمانند و استعداد شگرف سعدي كه بخشش ايزدي است ، نيك پرورش يافت و به كمال نزديك شد . بيگمان آب و هواي فرح بخش شيراز و صحراهاي سبز و خرم و دشتهاي پرگل و لاله و مرغان خوش نوا نيز در الهام گرفتن وي از جمال طبيعت ، تاثير فراوان داشته است .
درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
جهان جوان شد و ياران بعيش بنشستند
بساط سبزه لگد كوب شد به پاي نشاط
ز بس كه عارف و عامي برقص برجستند.
برآمد باد صبح و بوي نوروز
بكام دوستان و بخت پيروز
بهاري خرمست اي گل كجائي
كه بيني بلبلان را ناله و سوز
بهار آمد كه هر ساعت رود خاطر به بستاني
بغلغل در سماع آيند هر مرغي بدستاني
بوي گل و بانگ مرغ برخواست
هنگام نشاط و روز صحراست
فراش خزان ورق بيفشاند
نقاش صبا چمن بياراست
وقتي دل سودائي ميرفت ببستانها
بيخويشتنم كردي ، بوي گل و ريحانها
گه نعره زدي بلبل ، گه جامه دريدي گل
با ياد تو افتادم ، از ياد برفت آنها
چون است حال بُستان اي باد نوبهاري
كز بلبلان برآمد فرياد بي قراري
اي گنج نوش دارو، بر خستگان نگه كن
مرهم به دست و ما را مجروح مي گذاري؟
هر ساعت از لطافت، رويت عرق برآرد
چون بر شكوفه و گل، باران نوبهاري
مولوي معتقد است كه غم و شادي دو پديده طبيعي روح بشر است و هرگز نميتوان آن را از قاموس زندگي بشر حذف كرد . بهر حال غم وشادي ، هر دو براي رشد و كمال شخصيت آدمي لازم است . مولوي با الحام از وضعيت بهار و سرسبزي گلستان و روئيدن گلهاي و برآمدن شكوفه ها ، به اين نكته اشاره دارد :
آتش و آبي ببايد ميوه را
واجب آيد ابر و برق اين شيوه را
تا نباشد برق دل و ابر دو چشم
كي نشيند آتش تهديد و خشم ؟
كي برويد سبزه ذوق وصال
كي بجوشد چشمه ها ز اب زلال؟
كي گلستان ، راز گويد با چمن
كي بنفشه عهد بندد با ياسمن
كي چناري كف گشايد در دعا
كي شكوفه سرفشاند در هوا ؟
كي شكوفه آستين پر نثار
برفشاند گردد ايام بهار ؟
كي ز درد لاله را رخ همچو خون
كي گل از كيسه برآرد زر برون
كي بيايد بلبل و گل بو كند
كي چو طالب، فاخته كوكو كند ؟
ملك الشعرا بهار شاعر قرن حاضر است كه در زمان مبارزات مشروطيت زندگي مي كرده و بخشي از اشعار وي در باره مبارزه با استبداد است بهرحال در سال ۱۳۱۷ قصيده بلندي در وصف نوروز و زيبا ئي هاي طبيعت سروده كه بخشي از آن در اينجا نقل آورده مي شود :
بهار آمد و رفت ماه سپند
نگارا درافكن بر آذر سپند
به يكباره سر سبز شد باغ و راغ
ز مرز حلب تا در تاشكند
بنفشه ز گيسو بيفشاند مشك
شكوفه به زهدان بپرورد قند
به يك هفته آمد سپاه بهار
ز كوه پلنگان به كوه سهند
جهان گر جوان شد به فصل بهار
چرا سر سپيد است كوه بلند ؟
حيف باشد دا آزاده به نوروز غمين
اين من امروز شنيدم ز زبان سوسن
هفت شين ساز مكن جان من اندر شب عيد
شكوه و شين و شغب و شهقه و شور و شيون
هفت سين ساز كن از سبزه و سنبل و سيب
سنجد و ساز و سرود و سمنو سلوي من
هفت سين را به يكي سفره دلخواه بنه
هفت شين را به در خانه بدخواه فكن
صبح عيد است برون كن ز دل اين تاريكي
كاخر اين شام سيه ، خانه نمايد روشن
رسم نوروز به جاي آر و از يزدان خواه
كاورد حالت ما باز به حالي احسن
نوبهار دلپذير و روز شادي و خوشيست
خرما نوروز و خوشا نوبهار دلپذير
بر نشاط گل وقت سپيده دم به باغ
فاخته آواي بم زد ، عندليب آواي زير
صابر ترمذي، شاعر قرن ششم هجري و معاصر خاقاني و انوري و سنايي نيز چه خوش سروده است:
با حسن باغ و فر بهار و جمال گل
نيكوست حال ما، كه نكوباد حال گل
پر نقش آذري شد و پر صورت پري
باغ از بهار خرم و چشم از جمال گل
فخرالدين عراقي، عارف مشهور قرن هفتم، از زودگذري بهار سخن مي گويد و اينكه بايد اين موسم را بسيار غنيمت شمرد:
بيا بيا كه نسيم بهار مي گذرد
بيا كه گل ز رُخَت شرمسار مي گذرد
بيا كه وقت بهار است و موسم شادي
مدار منتظرم، وقت كار مي گذرد
ز راه لطف، به صحرا خرام يك نفسي
كه عيش تازه كنم، چون بهار مي گذرد
خيام، فيلسوف و رياضي دان نام آشناي قرن ششم و ترانه سرا و رباعي گوي بي همتا، نوروز را چنين مي خواند:
بر چهره گل، نسيم نوروز خوش است
در صحن چمن، روي دل افروز خوش است
از دي كه گذشت هرچه گويي خوش نيست
خوش باش و زدي مگو كه امروز خوش است
در رباعي زيبايي از پيشواي نستوه جماران، امام خميني رحمه الله نيز آمده است:
بوسه زد باد بهاري به لب سبزه به ناز
گفت در گوش شقايق، گل نسرين صد راز
بلبل از شاخه گل داد به عشاق پيام
كه درآييد به ميخانه عشاق نواز
منبع:
-آفتاب
-حوزه نت