وب سايت شخصي ولي اله ديني : صورت هاي مالي و تجزيه و تحليل نسبت هاي مالي
دوشنبه، 6 اردیبهشت 1395 - 18:01 کد خبر:723
يكي از اهداف حسابداري تفسير اطلاعات مالي و يا در واقع تسهيل استفاده از اطلاعات صورت هاي مالي شركت ها و موسسات و... به منظور تصميم گيري است و هدف از تجزيه و تحليل صورت هاي مالي نيز ارزيابي گذشته به ويژه چگونگي سودآوري ،كارايي ، نقدينگي و امكان واريز بدهي هاي آن از يك سو و فراهم نمودن اطلاعات مورد نياز براي طرح ريزي عمليات آينده از سوي ديگر مي باشد. در اينجا نسبت ها و نحوه استفاده از آنها را به كوتاهترين شكل ممكن بيان مي گردد.

صورت هاي مالي عبارتند از :

1.ترازنامه

2.صورت سود و زيان

3.صورت جريان نقدي

4.صورت سود و زيان انباشته

 يادداشت هاي توضيحي

براي تجزيه و تحليل چهار روش وجود دارد:

1.      روش تجزيه و تحليل دروني(Internal Analysis): كه شامل مقايسه اقلام مندرج در يك صورتحساب با يكديگر است.

2.   روش تجزيه و تحليل مقايسه اي (Comparative Analysis): كه شامل مقايسه اقلام مندرج در صورتحسابهاي چند دوره با يكديگر است.

3.   روش تجزيه و تحليل سرمايه در گردش(Working Capital Analysis): كه شامل شناسايي عوامل موثر در تغييرات وضعيت مالي و كاهش و افزايش پول مورد نياز موسسه است.

4.      روش تجزيه و تحليل خطر(Risk Analysis): كه شامل سنجش خطراتي كه سرمايه گذاري موسسه با آن مواجه است، مي باشد.

معمولا  براي تجزيه و تحليل صورتهاي مالي از نوع روش تجزيه و تحليل دروني استفاده مي شود كه به شرح ذيل بيان مي گردد:

اما براي تجزيه و تحليل وضعيت مالي شركتها چهار نوع نسبت مالي وجود دارد :

الف.نسبتهاي نقدينگي  (Liquidity Ratios): 

ب. نسبتهاي فعاليت  (Activity Ratios):

ج.نسبتهاي اهرم مالي يا سرمايه گذاريCapitalization Ratios):

د. نسبتهاي سودآوري  (Profitability Ratios): 

 

الف.نسبتهاي نقدينگي  (Liquidity Ratios):نشان دهنده توانايي شركت براي پاسخگويي به تعهدات كوتاه مدت است:

1)نسبت جاري(Current Ratio):  از تقسيم دارايي هاي جاري(موجودي نقدي +مطالبات+موجودي كالا)بر بدهيهاي جاري(حساب هاي پرداختني+اسنادپرداختني+هزينه هاي پرداختني) بدست مي آيد.

هر چقدر اين نسبت بزرگتر باشد، قدرت بازپرداخت بدهي جاري افزايش مي يابد و طلبكاران با اطمينان خاطر بيشتر وام يا خدمات يا كالا در اختيار شركت قرار خواهند داد. نسبت جاري به تنهايي ملاك تحليل قرار نمي گيرد و نسبت مزبور هميشه با نسبت آني مورد  تجزيه و تحليل قرار مي گيرد.

2)نسبت آني (Quick Ratio): از تقسيم دارايي هاي جاري منهاي موجودي ها(موجودي كالا+پيش پرداخت ها+سفارشات) بر بدهي هاي جاري بدست مي آيد. اين نسبت توانايي انجام تعهدات كوتاه مدت، با استفاده از داراييهاي با نقدينگي بسيار زياد را اندازه گيري مي كند. زيرا در مقايسه با ساير داراييهاي جاري، از نقدينگي كمتري برخوردارند.

اين نسبت با متوسط صنعت مقايسه مي شود تا تجزيه و تحليل شود

 

ب. نسبتهاي فعاليت  (Activity Ratios):

اين نسبتها، كاربرد منابع مالي يا داراييهاي در اختيار مديران را نشان مي دهند.

1)نسبت دوره وصول مطالبات(Receivables Collection Period): معيار اندازه گيري مدت زمان لازم براي جمع آوري وجه نقد حاصل از فروش مشتريان است. ابتدا فروش خالص سالانه را بر 365 روز سال تقسيم كرده و متوسط فروش روزانه را به دست مي آوريم. سپس جمع مطالبات را اعم از حسابها و اسناد دريافتني ( ولو اين كه تنزيل شده باشند) بر متوسط فروش روزانه تقسيم نموده و حاصل را حاكي از چگونگي وصول مطالبات مي دانيم. عده بسياري معتقدند كه دوره وصول مطالبات نبايد ده تا پانزده روز بيشتر از مهلتي باشد كه معمولا در فروش كالا به نسيه اعطا مي شود. در مقايسه دوره وصول مطالبات شركتها مسلما مي بايد اختلاف شرايط فروش آنان را از لحاظ مهلت هايي كه در فروش قائل مي شوند، در نظر گرفت.

فروش خالص/365*متوسط مطالبات =دوره وصول مطالبات

متوسط مطالبات از تقسيم جمع مانده اول وآخر دوره به عدد 2 دست مي آيد.

2)نسبت دوره گردش كالا و دفعات گردش كالا(inventory Cycle Ratio) : براي محاسبه دفعات گردش كالا، اطلاعات لازم از صورتحساب سود وزيان (عملكرد سود و زيان) استخراج مي شود. موجودي كالاي اول دوره و موجودي كالاي پايان دوره و بهاي تمام شده كالاي فروش رفته اطلاعاتي هستند كه لازم مي باشند. ابتدا از تقسيم مجموع موجودي كالاي اول و آخر دوره بر عدد دو، ميانگين كالا را مشخص مي كنند و سپس بهاي تمام شده كالاي فروش رفته را بر متوسط موجودي كالا تقسيم مي كنند تا دفعات گردش كالا معين شود. از تقسيم نمودن 365 روز بر دفعات گردش كالا، دوره گردش كالا حاصل مي گردد.

3)دوره گردش عمليات (Operating Cycle): موسسات فروشنده كالا دو نوع هستند. نوع اول موسساتي هستند كه كالا را از منابع ديگر خريداري و به مشتري عرضه مي كنند كه اين موسسات صرفا بازرگاني يا تجاري هستند. در اين قبيل موسسات دوره گردش عمليات عبارتست از مجموع دوره گردش كالا و دوره وصول مطالبات.

دوره گردش عمليات در موسسات تجارتي= دوره گردش كالا + دوره وصول مطالبات

دسته دوم موسسات فروشنده كالا، موسساتي هستند كه كالاها را راسا مي سازند و سپس مي فروشند كه به آنها توليدي مي گويند. دوره گردش عمليات در اين موسسات بايستي شامل مدت زماني كه كالا ساخته مي شود نيز باشد.

دورگردش عمليات در موسسات توليدي= دوره ساخت كالا + دوره گردش كالا + دوره وصول مطالبات

4)نسبت فروش كا لا  يا گردش موجودي كالا(Inventory Turnover Ratio) :   اين نسبت را از تقسيم فروش خالص بر موجودي كالا به ميزاني كه در ترازنامه پايان سال منعكس است، بدست آورده اند. گرچه اين نسبت را نمي توان حاكي از گردش واقعي كالا محسوب داشت زيرا صورت و مخرج كسر متناجس نيستند ولي مقايسه آن با شركتهاي مشابه زمينه اي را براي اظهار نظر پديد مي آورد.

5)نسبت كالا به سرمايه در گردش(Inventory to Working Capital Ratio): براي بدست آوردن اين نسبت موجودي كالا بر سرمايه در گردش تقسيم شده است و نتيجه را مقياسي براي سنجش ميزان موجودي كالا و كم و زياد بودن آن محسوب داشته اند. معمولا اين نسبت نبايد از 80 درصد تجاوز كند.

6)نسبت گردش سرمايه جاري(Working Capital Turnover) : نسبت گردش سرمايه جاري يا سرمايه در گردش بيان كننده چگونگي استفاده از سرمايه جاري در امر خريد و فروش كالا يا در مسيرهاي اصلي شركت است. نسبت مزبور در مقايسه با همين نسبت در سالهاي قبل مورد تحليل قرار مي گيرد. براي تعيين نسبت گردش سرمايه جاري بايستي فروش خالص را بر سرمايه در گردش تقسيم كنند تا نسبت گردش سرمايه جاري معين گردد.

7)دوره بازپرداخت بستانكاران(Accounts Payable Turnover Period): دوره پرداخت به بستانكاران براي برنامه ريزي و بودجه بندي پرداخت به بستانكاران در هر ماه و ميزان وجه نقدي كه شركت بايد هر ماه براي پرداخت به بستانكاران فراهم سازد، به كار مي رود. ضمنا بستانكاران نيز محاسبه تاريخ دريافت طلب خود از شركت را پيش بيني مي كنند. براي محاسبه بايستي ايام يكسال را بر دفعات پرداخت به بستانكاران تقسيم كنند و براي تعيين دفعات بازپرداخت به بستانكاران بايستي قيمت تمام شده كالاي خريداري شده دوره را بر متوسط بستانكاران تقسيم كنند و براي تعيين متوسط بستانكاران، مجموع مانده حسابهاي پرداختني تجاري و اسناد پرداختني تجاري يا بستانكاران تجاري را در ابتدا و پايان دوره مالي را بر دو تقسيم مي نمايند.

 

ج.نسبتهاي اهرم مالي يا سرمايه گذاريCapitalization Ratios):

 نسبتهايي كه نشان دهنده توانايي شركت براي بازپرداخت بدهيهاي بلند مدت و كوتاه مدت است.

1)نسبت كل بدهي به ارزش ويژه(Debt Ratio to Net Worth Ratio): در محاسبه اين نسبت كل بدهي اعم از جاري و بلند مدت را بر ارزش ويژه تقسيم مي كنند. تجاوز اين نسبت از 100 درصد حكايت از آن مي كند كه حقوق مالي طلبكاران برسهامداران فزوني گرفته است.

(جمع بدهي ها-جمع دارايي ها=ارزش ويژه)

2)نسبت بدهي جاري به ارزش ويژه (Current Debts to Net Worth Ratio):  براي بدست آوردن اين نسبت بدهي جاري را برا ارزش ويژه تقسيم مي كنند. هرگاه ميزان اين نسبت از 80 درصد تجاوز كند موسسه را مبتلاي به مشكلات اقتصادي تشخيص مي دهند.

3)نسبت بدهي بلند مدت به ارزش ويژه (Long-Term Debts to Net Worth Ratio): اين نسبت ميزان ظرفيت وامگيري از منابع وام دهندگان را بيان مي كند هر قدر اين نسبت كوچك باشد، امكان اخذ وام براي موسه بيشتر خواهد شد.

4)نسبت دارايي ثابت به ارزش ويژه (Fixed Asset to Net Worth Ratio):  از تقسيم دارايي ثابت خالص  بر ارزش داراييهاي مشهود حاصل مي شود. معمولا حد بالاي اين نسبت را در صنايع 100 درصد و در ساير موسسات تجاري 75 درصد مي دانند.

5)نسبت توان پرداخت بهره:  از تقسيم سود قبل از بهره و ماليات (EBIT) بر بهره بدست مي آيد. اين نسبت معرف قدرت شركت در پرداخت بهره از محل سود شركت است.

 

 د. نسبتهاي سودآوري  (Profitability Ratios):  

1)بازده سرمايه در گردش(Return on Working Capital): مي دانيم سرمايه در گردش ما به التفاوت دارايي جاري وبدهي جاري اطلاق مي شود و حاكي از مبلغي است كه مي توان آن را براي تامين هزينه هاي روزمره و همچنين تهيه مواد اوليه و كالا مورد استفاده قرار داد. اين نسبت از تقسيم سود خالص ( پس از وضع ماليات ) بر سرمايه در گردش بدست مي آيد.

2)نسبت بازده فروش(Return on Sale): سود خالص پس از وضع ماليات را تعيين و آن را بر فروش خالص تقسيم كرده اند. بازده فروش را مقياس سودآوري محسوب و با نسبت بازده ارزش ويژه مرتبط مي دانند.

3)نسبت بازده ارزش ويژه(Return on Net Worth Ratio): ارزش ويژه به معني اعم آن يعني حقوق صاحبان سهام  كه از كم كردن بدهيها از كل داراييهاي به دست آمده است، البته موسسات  داراييهاي نامشهود را هم از آن مي كاهند تا ارزش ويژه داراييهاي مشهود بدست آيد. آنگاه سود خالص (پس از وضع ماليات) را بر ارزش ويژه داراييهاي مشهود، كه به شرح بالا بدست امده، تقسيم كرده، حاصل را بازده ارزش ويژه ناميده است. اگر نتيجه را در 100 ضرب كنيم درصد بازده ارزش ويژه بدست مي آيد.

از نقطه نظرصاحبان سهام اين نسبت اهميت بسياري دارد. بطور كلي عده اي عقيده دارند بازده صد در صد را براي ارزش ويژه مي توان قابل قبول دانست زيرا سود سهام و رشد سرمايه در گردش را تا حدودي تامين مي نمايد. مسلما تورم، به تناسب افزايش شاخص هزينه زندگي و يا در واقع كاهش قدرت خريد پول، از اعتبار اين ضابطه مي كاهد.

4)درصد بازده دارايي(percentage Return on Assets): اين درصد براي سنجش بازدهي داراييها و يا در واقع براي بكارگيري داراييها جهت كسب و كار مورد استفاده قرار مي گيرد و در واقع شاخص نهايي براي سنجيدن استفاده بهينه از داراييها مي باشد. تفاوت اين در صد و درصد بازده ارزش ويژه، ميزان سود آوري بدهيها يا سود آوري اهرمي ناميده مي شود. براي تعيين درصد بازده داراييها، سود ويژه را بر جمع داراييها به صورت خالص تقسيم نموده و در عدد 100 ضرب مي كنند