دغدغه های هر روز مادر
خراسان - مورخ یکشنبه 1393/01/31 شماره انتشار 18666
نویسنده: مهدی یار احمدی خراسانیmahdiyarahmadi@gmail.com
هر روز صبح که از خواب بیدار می شویم سیلی از افکار، مسائل و مشکلات روزانه به سراغمان می آید؛ مثلاً، امروز اول صبح باید فلان کار را انجام دهم، بعد به مدرسه فرزندم سری بزنم، ساعت ده یک جلسه مهم کاری دارم، با فلانی بعد از ظهر قرار دارم، موعد پرداخت قسط فرا رسیده است و هنوز حساب را پر نکرده ام، قفل در خودرو مدتی است که خراب است باید فکری برایش بکنم و ده ها مورد دیگر از این قبیل چنان هجمه ای به ذهن انسان وارد می کند که هنوز مشغول به کار نشده ایم کلی احساس خستگی می کنیم! با این وجود سعی می کنیم به قول قدیمی ها به روی خود نیاوریم و به امید خدا با جدیت برای تلاش روزانه از خانه خارج و دست به کار شویم. شکر خدا تن سالمی داریم و کار نسبتاً خوبی که بتوانیم روی پای خودمان بایستیم و دستمان پیش کسی دراز نباشد. ولی از حق نگذریم مشکلات روزمره زندگی زیاد است. به گونه ای که از صبح تا شب باید تلاش کنیم تا در این ترافیک، تورم و دیگر مسائل به همه امور خود برسیم. آخر شب هم خسته و کوفته به خانه می رسیم در کنار همسر و فرزندان شام مختصری می خوریم چند ساعتی را می گذرانیم و خود را آماده فعالیت روز بعد می کنیم. این برنامه زندگی بسیاری از افراد در جامعه ماشینی امروز است.
اما در همین شهر و کمی آن طرف تر بسیاری از ما مادری داریم که عاشق و شیفته فرزندانش است. هر روز صبح که از خواب بیدار می شود اول برای سلامتی و موفقیت آن ها دعا می کند، هر روز مادر آیة الکرسی می خواند و برای فرزندش از خدا می خواهد«هرکجا هست خدایا به سلامت دارش». تلفن را بر می دارد و حال یکایک آن ها را می پرسد. با خودش می گوید آن ها که خیلی گرفتارند. طفلکی ها! فرصت پیدا نمی کنند به من سری بزنند و یا تماسی بگیرند، پس خودم باید دست به کار شوم و حال آن ها را بپرسم. شاید خیلی وقت ها هم که به فرزندانش زنگ می زند آن ها فرصت پاسخگویی پیدا نمی کنند، بعضی وقت ها هم تلفن را اینگونه جواب می دهند؛ مادر ببخشید جلسه هستم خودم با شما تماس می گیرم، یا اینکه کلاسم، الان فرصت ندارم و... اما مادر دلگیر نمی شود. همین که صدای فرزندش را شنید دلش گرم می شود که در سلامتی کامل مشغول به کار است. اما یک فکرهایی او را اذیت می کند؛ خدا کند صبحانه خورده باشد، نمی دانم فرصت می کند ناهار بخورد یانه، وقت نشد از او بپرسم فرزندش که سرما خورده بود بهبود یافته است یا نه، ای کاش می توانستم به او کمک کنم تا مشکل مالی اش حل شود و... هر روزِ مادر این گونه می گذرد. "مادر" دغدغه های فراوانی درباره "ما" دارد و ما فرزندان هم دغدغه های فراوانی برای خود و فرزندانمان داریم، پس این وسط سهم مادر از زندگی چیست؟ هر روزِ ما برای خودمان و هر روزِ مادر هم برای ما! خدا وکیلی عجب نعمتی است مادر! دلم که می شکند با او درددل می کنم، مشکلی دارم دعایم می کند، او پناه عاطفی من است در گرفتاری ها و محدودیت های زندگی. خداوند ما را ببخشد که گاهی در انجام وظایفمان کوتاهی می کنیم و قدرش را آنچنان که باید نمی دانیم.
|