بخش اول: تحليلي از وضعيت موجود
۱- تحليلي از وضعيت موجود
حوضه آبريز درياچه اروميه، ۵۱۸۷۶ كيلومتر مربع است كه با داشتن دشتهايي مانند دشت تبريز، اروميه، مراغه، مهاباد، مياندوآب، نقده، سلماس، پيرانشهر، آذرشهر، و اشنويه از كانونهاي ارزشمند زندگي و فعاليت بهشمار ميرود. حجم آب درياچه اروميه در مساحت ۵۸۲۲ كيلومتر مربع و باعمق متوسط ۵/۴ متر بالغ بر ۳۱ ميليارد مترمكعب تخمين زده ميشود.
پارك ملي درياچه اروميه با وسعت ۴۶۲۶۰۰ هكتار يكي از ۹ ذخيرگاه زيست كره در ايران بهشمار ميرود، و ۲۷ گونه پستاندار، ۲۱۲ گونه پرنده، ۴۱ گونه خزنده، ۷ گونه دوزيست و ۲۶ گونه ماهي، حيات وحش اين درياچه را تشكيل ميدهند.
آب درياچه اروميه بسيار شور است و هيچوقت يخ نميزند و تنها گونههايي از سخت پوستان (آرتميا)، دياتومها و فيتوپلانكتونها در آن زندگي ميكنند. آرتميا سخت پوستي است كه بيش از نيمي از تركيبات بدن آن پروتئين بوده و منبع غذايي بسيار مناسبي براي پرورش ماهي و ميگو است. شرايط مناسب براي آرتميا وجود املاح به ميزان ۱۵۰ گرم در ليتر است، در حالي كه شوري فعلي درياچه از ۳۵۰- ۳۰۰ گرم در ليتر گذشته است. در نتيجه ميزان تراكم آرتميا نسبت به ۱۰ سال گذشته ۳۰ برابر كاهش يافته و در حال از بين رفتن است.
۲- خشك شدن درياچه اروميه يك فاجعه زيست محيطي
ايران سرزميني خشك است و خشكسالي با انعكاس آن در كتيبه داريوش حداقل تاريخي طولاني و مستند دارد. با اين حال درياچه اروميه در طول اين تاريخ طولاني مشكل چنداني نداشت، و در زمان ما شروع به خشك شدن تدريجي نمود. سطح آب درياچه طي ۱۳ سال گذشته ۶ متر كاهش داشته است. براساس برخي اطلاعات تا تير ماه ۱۳۹۲ بيش از ۷۵ درصد از آب آن خشك شده است. بسياري از كارشناسان با هشدار نسبت به تداوم اين موضوع اعلام ميكنند در صورت ادامه روند فعلي، تا ۴ سال آينده اين درياچه به طور كامل خشك خواهدشد.
۳- اثرات خشك شدن درياچه اروميه
عدهاي از كارشناسان ميگويند كه در صورت خشك شدن اين درياچه، هواي معتدل منطقه تبديل به هواي گرمسيري با بادهاي نمكي خواهد شد و اقليم منطقه را تغيير خواهد داد. به عقيده برخي ديگر در صورت خشك شدن احتمالي درياچه، شاهد بارش باران نمك در بسياري از استانهاي همجوار خواهيم بود و ادامه اين امر منجر به آواره شدن ۱۳ ميليون نفر خواهد شد.
حداقل اين است كه به اعتقاد اكثر متخصصين حاصل اين خشك شدنِ تدريجي نابود شدن پارك ملي درياچه اروميه است، و غبار برخاسته از بستر بياباني درياچه، معيشت و سلامت ۶ ميليون انسان را در منطقه با خطر مواجه ميسازد.
۴- علل خشك شدن درياچه
نظرات غالب را ميتوان به شرح زير ارائه نمود:
۴-۱- نظر مسئولين و متخصصين وزارت نيرو و استانهاي آذربايجان شرقي و غربي
مسئولين و كارشناسان امور آب اغلب معتقدند كه دلايل اصلي خشك شدن درياچه اروميه، وقوع خشكساليهاي طولاني مدت، افزايش نيازهاي آبي جامعه و بالاخره برداشت بيرويه از آبهاي زيرزميني توسط كشاورزان است. بنا بر استدلال آنها افت شديد سطح آب درياچه اروميه دقيقا مصادف با خشكسالي فراگيري است كه از سال ۱۳۷۷ آغاز شده و تاكنون نيز كم و بيش ادامه دارد و دقيقا در همين سالها به دليل در دسترس نبودن آب سطحي مورد نياز، مردم فشار مضاعفي را به آبهاي زيرزميني وارد كردند، بطوري كه برداشت آب در حوضه درياچه اروميه از حدود ۲۵۰ به بيش از ۲۰۰۰ ميليون متر مكعب در سال رسيده است. به عنوان مثال، معاون هماهنگي حوضههاي آبريز شركت مديريت منابع آب ايران، آقاي يعقوب همتي، اعلام كرد: حوضههاي آبريز اصلي كشور دچار خشكسالي هيدرولوژيكي هستند و در صورتي كه شرايط به اين صورت ادامه يابد، درياچه اروميه احياء نميشود.
آنها در مقابل مخالفيني كه سدسازيها را عامل اين امر ميدانند، ميگويند كه چنانچه احداث سدها به عنوان دليل اصلي افت سطح آب درياچه اروميه ميبود، لزوما اين اتفاق بايد از سالهاي ۱۳۴۹ يا ۱۳۵۰ كه بزرگترين سدهاي اين حوضه يعني سدهاي مهاباد و بوكان به ترتيب با حجم مخازن ۱۷۰ و ۵۳۰ ميليون متر مكعب در اين حوضه به بهرهبرداري رسيدند، خودنمايي ميكرد.
حتي برخي از آنها ميگويند كه چنانچه با تامين به موقع اعتبارات مورد نياز، سدسازي از سرعت مناسبتري در سالهاي گذشته برخوردار ميگرديد، امكان تامين و مديريت آب مورد نياز توسعه منطقه فراهم ميشد و لزومي به برداشتهاي بيرويه از آب زيرزميني توسط مردم احساس و وضعيت درياچه اروميه به اين شدت وخيم نميشد.
به نظر اين گروه، اصلاح امر از طريق مديريت مصرف آب در زمان خشكساليها، بستن چاههاي غيرمجاز، تنظيم برداشت آب زيرزميني حداكثر در حد تغذيه سفره آب زيرزميني، اصلاح الگوي كشت و اصلاح الگوي آبياري مزارع و باغات، و تغذيه سفرههاي آب زيرزميني اطراف درياچه اروميه امكان پذير است.
۴-۲- نظر مخالفين سدسازي و سازمانهاي مردم نهاد دوستدار طبيعت
اين دسته از كارشناسان ميگويند كه بعد از سدسازيهاي دو دهه اخير اين مشكل حاصل شد. آورد رودخانههاي مهمي مثل زرينهرود، و سيمينهرود سدبندي و متوقف شد، و پس از آن اين امر با ساخت نزديك به ۵۰ سد در ۱۴ آبخيز مشرف به اين درياچه تشديد گرديد، بطوري كه آورد سالانه ۵/۵ ميليارد مترمكعب آب اين رودخانهها ديگر به درياچه نرسيد.
آنها اضافه ميكنند كه در صدها جلد گزارش تهيه شده براي نزديك به ۵۰ سد حوضه درياچه اروميه، نه به خشكيدن درياچه و نابودي پارك ملي اروميه و نه حتي به كاهش سطح درياچه و آب آن اشاره نشده است، و لذا اين مطالعات را دستوري و كاري در توجيه سدسازي ميدانند. براساس نظر اين گروه باز كردن كامل سدها و برگشت آبي كه با ساختن اين سدها از ورود آن به درياچه اروميه جلوگيري شد، ميتوان به تدريج به برگشت وضعيت درياچه به شرايط قبل كمك كرد.
۵- آيا واقعيت به همين سادگي است؟
مسلما واقعيت به همين سادگي ترسيمي دو گروه نيست. شايد به همين دليل است كه مسئولين سياسي استان علت اصلي را مجموعه عواملي مركب از تغييرات آب و هوايي، كاهش نزولات آسماني، بالا رفتن دماي هوا، عدم استفاده صحيح و بهينه از آب در داخل حوزه آبي، كنترل روانابها و احداث سدها، حفر چاههاي غيرمجاز، و راندمان پايين آبياري عنوان ميكنند.
در واقع ميتوان عامل اصلي خشك شدن درياچه اروميه را نبود انديشه آيندهنگري و برنامه بلندمدت، روزمرهگي تصميمات، غلبه تفكرات متخصصين سازهاي در وزارت نيرو، اصل شدن نمود فيزيكي و ترجيح آن بر حيات انسان و اكوسيستمها دانست. به عبارت ديگر، عوامل بسياري نظير راه سازي درون درياچه، طرحهاي توسعهاي شهرستانهاي همجوار و نزديك درياچه، ساخت نزديك به ۵۰ سد در آبخيزهاي درياچه اروميه (بدون رعايت حقابه زيست محيطي و در نظر گرفتن حيات درياچه)، توسعه باغات و كشاورزي در اطراف درياچه و رودخانههاي منتهي به آن (در ۳۰ سال اخير سطح كشت اراضي پيرامون درياچه اروميه، از ۱۵۰هزار هكتار به ۴۱۵ هزار هكتار افزايش يافته است)، توسعه بيرويه چاهها (طي ۲۵ سال گذشته بيش از ۲۲ هزار حلقه چاه عميق براي آبياري باغها و مصرف آب شهرها حفر شده است) و برداشت بيش از حد آب زيرزميني و افت سفره آب زيرزميني، افزايش جمعيت و فشاز نيازهاي آبي ناشي از جمعيت، خشكساليها و كاهش بارش و آورد رودخانهها، و ... دست به دست هم دادند و چنان فشاري بر اكوسيستم درياچه اروميه وارد كردند، كه به وضعيت امروز مبتلا شده است.
۶- درياچه آرال، آينه عبرت
چون در هشت سال اخير هيچگونه آمار دقيق و رسمي در مورد وضعيت درياچه اروميه، خشك شدن آن، و اثرات اين خشك شدن بر فعاليتهاي اقتصادي منطقه و بهداشت و سلامت مردم منتشر نشده است، جز مطالعه تطبيقي سرنوشت فاجعهبار درياچه آرال، براي پي بردن به خطرات احتمالي چارهاي وجود ندارد.
درياچه آرال يك درياچه آب شور در آسياي ميانه ميان قرهقالپاقستان در كشور ازبكستان در جنوب و قزاقستان در شمال، دومين درياچه بزرگ آسيا و چهارمين درياچه بزرگ دنيا بود كه ۶۸ هزار كيلومتر مربع وسعت داشت؛ داراي حدود ۱۱۰۰ ميليارد مترمكعب آب بود و در قسمتهائي عمق آن به ۷۸ متر ميرسيد. اين درياچه عمدتا توسط دو رودخانه آمودريا (جيحون) و سيردريا (سيحون) تغذيه مي گرديد.
از سال ۱۹۶۰ ميلادي كه دولت شوروي سابق با هدف افزايش سطح زير كشت پنبه، از ۵/۳ ميليون به ۵/۷ ميليون هكتار، و افزايش سطح كشت برنج، صيفيجات و غلات، آب آمودريا و سيردريا را منحرف نمود، آب ورودي به درياچه در مقايسه با دهه ۱۹۵۰ به يكدهم كاهش يافت و درياچه با خشكي روبهرو شد. هدف اين برنامه تبديل شوروي به صادر كننده پنبه در جهان بود. هدفي كه در نهايت تحقق پيدا كرد و امروزه ازبكستان بزرگترين صادر كننده پنبه در جهان است. چنين هدفي در طول حدود ۵۰ سال ضرر هنگفتي در حوزه اقتصاد و سلامت به دولتها و مردم وارد آورد.
خشك شدن درياچه آرال: خشك شدن درياچه به علت اينكه بيشتر آب ورودي به آن تغيير مسير داده بود، در دهه ۱۹۶۰ آغاز شد. آرال از اواسط دهه ۱۹۶۰ پسروي خود را آغاز كرد، و تا ۱۹۹۸ حدود ۶۰ درصد سطح آن خشكيد و از ۶۸ هزار كيلومتر مربع در سال ۱۹۶۰، و چهارمين درياچه دنيا، به ۲۸۶۸۷كيلومترمربع، و هشتمين درياچه دنيا، در سال ۱۹۹۸ رسيد. در اين مدت نمك آب هم از ۱۰ گرم در ليتر به ۴۵ گرم در ليتر رسيد.
طي خشكساليهاي دهه ۱۹۸۰ هيچ آبي از رودخانهها به درياچه آرال نرسيد و افت متوسط تراز آب آن كه در خلال دهه ۱۹۶۰ حدود ۲۱ سانتي متر در سال بود، در دهه ۱۹۷۰ حدود ۶۰ و در دهه ۱۹۸۰ اين رقم به ۸۰ تا ۹۰ سانتي متر در سال رسيد. لذا اين درياچه در سال ۱۹۸۷ به دو درياچه كوچك آرال شمالي و آرال جنوبي (بزرگتر از آرال شمالي) تقسيم شد.
آبي كه براي كشاورزي مصرف ميشد هم رفتهرفته افزايش مييافت و از ۱۹۶۰ تا ۲۰۰۰ به دو برابر رسيد. كشت پنبه هم در اين دوره دو برابر شد. در نتيجه سطح آب دريا در فاصله سالهاي ۱۹۶۲-۱۹۹۴ حدود ۱۶ متر پايين رفت و حجم درياچه به ميزان سه چهارم كاهش يافت.
در سال ۲۰۰۳ درياچه آرال جنوبي با سرعتي بيشتر از پيشبينيها شروع به خشكيدن كرد. در سال ۲۰۰۴ سطح درياچه به ۱۷۱۶۰كيلومترمربع، يعني يكچهارم مساحت اصلي و شوري آب به پنج برابر رسيد، و در نتيجه اكثر جانوران و گياهان آن از بين رفتند. در سال ۲۰۰۷ دو درياچه شمالي و جنوبي به ۴ درياچه يكي درياچه آرال شمالي، دو درياچه در شرق و غرب درياچه جنوبي پيشين و يك درياچه كوچك بين درياي شمالي و جنوبي تقسيم شدند كه همگي در مجموع ۱۰ درصد مساحت اصلي يا اوليه درياچه را داشتند. شوري آب درياچه جنوبي هم به ۱۰۰ گرم در ليتر رسيد. در سال ۲۰۰۹ تصاوير ماهوارهاي نشان داد كه درياچه شرقي و درياچه جنوبي هم بهكلي خشك شده و درياچه غربي نيز بسيار كوچكتر شده است. تصوير ماهوارهاي در مارس ۲۰۱۰ از طوفان شني كه بستر خشكيده دريا را به جنوب شرق ميبرد، حكايت ميكرد.
اثرات خشك شدن: پسروي آب درياچه موجب تغييرات آبوهوايي در منطقه شد، تابستانها گرمتر و خشكتر و زمستانها سردتر و طولانيتر شدند. آب شدن ۲۵ درصد از يخچالهاي تاجيكستان را هم ناشي از اثرات خشك شدن اين درياچه ميدانند.
طوفانهاي شن و نمك، بستر خشك شده درياچه را فرسايش داده و دهها ميليون تن گرد و غبار را در هر سال به مناطق اطراف آن منتقل مينمايند. ذرات درشت گرد و غبار حداكثر ميتوانند به داخل بيني، دهان و حلق راه يابند اما ذرات ريز به اعماق بيشتر و نواحي حساس مجراي تنفسي و ريه نفوذ ميكنند و اين امر براي نوزادان، كودكان و نوجوانان، سالخوردگان، افراد مبتلا به بيماريهاي تنفسي مانند آسم، برونشيت، آمفيزم و بيماران قلبي بسيار خطرناك است. ريزگردها ضمن تشديد خطر مرگ تنفسي و آسم، سبب بروز مشكلات ديگري از قبيل واكنشهاي خود به خودي قلب، كاهش ميزان انعطاف پذيري قلب و افزايش بينظميهاي قلبي و بيماري سيليكوز ميشود.
بيكربنات سديم، كلرور سديم و سولفات سديم كه به صورت محلول در آب خطري ندارند، با حمل ذرات آنها توسط باد به صورت سموم خطرناك در ميآيند. از يك طرف باعث افزايش ناباروري و از طرف ديگر، اين سمها در خون زنان حامله به مشتقات ديگري تبديل ميشوند و اثرات سوء بر جنين ميگذارند. برطبق تحقيقي ميزان آمار ناباروري در طول ۴۵ سال از ۳۵ درصد به ۶۸ درصد افزايش پيدا كرده است. در طول اين ۵۰ سال تعداد كودكان متولد شده كه از نظر ذهني و يا جسمي معلوليت داشتند نيز به شدت افزايش يافت. براي مثال از هر بيست كودك يكي معلوليت ذهني داشت.
كم خوني نيز در مناطق تحت تاثير خشك شدن درياچه آرال به شدت افزايش پيدا كرد. بر اساس آمار سازمان بهداشت جهاني و سازمان پزشكان بدون مرز در منطقه قراقالپاقستان كشور ازبكستان ۸۷ درصد نوجوانان، ۹۱ درصد دختران و ۹۹ درصد زنان باردار از كم خوني رنج ميبردند. كم خوني در زمان حاملگي ميتواند باعث بروز بيماريهاي سيستم ايمني و بيماريهاي مغزي در نوزاد شود و احتمال تولد پيش از موعد و ناقص زياد است.
با خشك شدن درياچه آرال منابع آب زيرزميني و كيفيت آب آشاميدني شاهد تغييرات منفي بود. اين اشكالات تنها به دليل نفوذ نمكها در منابع آبي نبود، بلكه مقدار زيادي از فلزات سنگين و املاح مضر براي بدن در منابع آبي نفوذ كرده بود. اين امر موجب شد كه با وخيم شدن سلامت زنان باردار بسياري از كودكان مرده يا ناقصالخلقه بدنيا بيايند. براساس گزارش يونسكو در اين منطقه، نرخ مرگ و مير كودكان از حدود ۲۵ در ۱۰۰۰ تولد زنده در ۱۹۵۰ به ۷۰ تا ۱۰۰ در ۱۰۰۰ در سال ۱۹۹۶ (عليرغم پيشرفتهاي پزشكي) افزايش يافته و تا بيش از ۱۰۰ در ۱۰۰۰ هم گزارش شده است.
در مناطق نزديك ساحلي درياچه، بيماريهاي ديگري مانند سرطان، ناراحتي¬هاي كليوي و كبدي و بيماريهاي واگيري كه از طريق آب منتقل مي شوند از قبيل حصبه، هپاتيت A و بيماري¬هاي عفوني به شدت شيوع پيدا كردند. سوء تغذيه و بيماريهاي آرتريتيك (ورم مفاصل)، اختلال در عملكرد غدد درون ريز، تغييرات عصبي و رفتاري، ساركوم بافت نرم (سرطان)، آسيبهاي پوستي (سرطان) و آسيبهاي سيستم ايمني از ديگر موارد بود.
در پي كاهش مساحت اين درياچه، و تشديد غلظت نمك حدود ۲۰۰ نوع ماهي از ۲۴ گونه مختلف كه در اين دريا زندگي ميكردند از بين رفتند و صيد ماهي كه در سالهاي دهه ۱۹۵۰ با ايجاد ۶۰ هزار فرصت شغلي و به ميزان ۴۴ هزار تن در سال۱۹۶۰ بود، به ۱۷۴۶۰ تن در ۱۹۷۰ و به تقريباً صفر در ۱۹۸۰ رسيد، و باعث متروك شدن دو بندر موينياق در ازبكستان و آرالسك در قزاقستان گرديد و در نهايت موجب بيكاري و مشكلات اقتصادي زيادي شد.
شوري به بيش از ۶ ميليون هكتار از اراضي آسيب رساند. اثرات آن شامل كاهش پوشش گياهي و علوفه بود كه منجر به كاهش تعداد حيوانات منطقه گرديد. با پايين رفتن سطح آب رودخانه، ميزان نمك و مواد شيميايي سمي در آب افزايش يافت و در نتيجه خاكهاي زمينهاي زراعي اطراف شور شد. افراد باقيمانده در اين نواحي زندگيشان را از دست دادند و آناني كه منطقه را ترك كردند به پناهندگان زيست محيطي مبدل شدند. در مجموع، خشك شدن درياچه آرال يكي از بزرگترين فجايع زيستمحيطي كره زمين به شمار ميرود.
اعتراض به سد بستنها و خشك شدن درياچه: متخصصين محيط زيست در آن زمان به سياستهاي دولت اعتراض ميكردند اما دولت به اين اعتراضها بيتوجه بود؛ چون وضعيت اقتصاد منطقه بهبود يافته بود. براي مثال آب حاصل از انحراف رودها در بين بخشهاي مختلف تقسيم شد و ۶/۸۱ درصد به قسمت كشاورزي، ۲/۸ درصد به بخش صنايع، ۵/۶ درصد مصرف شهري و آب آشاميدني، ۵/۳ درصد پرورش ماهي و شيلات، و ۲/۰ درصد نيز به بخش دامداري و دامپروري رسيد. در اثر اين اقدامات و رونق اقتصادي مقطعي، جمعيت حومه درياچه به ۵۰ ميليون نفر رسيد كه شاهد رشد ۱۶۰ درصدي بود. توليد پنبه رشد بيسابقهاي پيدا كرد، صنايع فلزي رشدي ۲۰۰ درصدي، و صنايع كشاورزي رشدي ۱۷۰ درصدي داشت و مراكز توليد برق از ۱ به ۱۲ مركز رسيد كه در نوع خود بي نظير بود. اما همه اين پيشرفتها مقطعي بود، زيرا با خشكتر شدن درياچه اثرات زيانبار زيست محيطي و بهداشتي هزينه سنگيني روي دست دولتها گذاشت.
اقدام براي نجات درياچه: در دولت شوروي بعد از پسروي آب در سواحل درياچه آرال طرحهايي براي نجات درياچه پيشنهاد شد، مثل طرحهاي انتقال آب از رودهاي جنوب سيبري و روسيه به درياچه آرال، و حتي در مورد برخي از آنها اقدامات اوليهاي نيز انجام گرديد اما همه اين طرحها با شكست روبرو شدند. يكي از اين طرحها كه بيش از ديگران مورد توجه قرار گرفت طرح انتقال آب از رودخانههاي حوضه آبريز اوب به درياچه بود. اين طرح در نهايت به دليل هزينه بسيار زياد و مخالفت افكار عمومي در روسيه در ۱۹۸۶ كنار گذاشته شد.
البته از سال ۲۰۰۶ با احداث يك سد، درياچه آرال شمالي در حال افزايش وسعت، عمق و كاهش شوري آب است. آب به نزديكي شهرها رسيد و مردم نيز به ماهيگيري پرداختند. اما باقيمانده درياچه جنوبي همچنان در حال خشكيدن است وصحراي آرالقوم را در بستر درياچه سابق پديد آورده است.
شباهتها: برخي از شباهتهاي اقدامات انجام شده و منجر به خشك شدن درياچه آرال با وضعيت درياچه اروميه را ميتوان به شرح زير برشمرد:
الف- اقدامات نادرست شوروي در ساخت سدهاي بيش از حد بر روي رودخانههاي منتهي به اين درياچه
ب- هدف توسعه اقتصادي در احداث سدها
پ- كاهش تدريجي مساحت و عمق درياچه آرال و بي توجهي به آن و به اعتراضات به دليل رونق اقتصادي اوليه
ت- خشكساليهاي دهه ۱۹۸۰ مزيد بر علت شد و سرعت و شدت خشك شدن را افزايش داد.
ث- انتساب علت خشك شدن درياچه آرال به طبيعت (خطاي طبيعت)
ج- افزايش يا دو برابر شدن مصرف آب به دليل افزايش سطح كشت و ديگر فعاليتها
چ- تهيه طرح دير وقت براي انتقال آبهاي يك حوضه جداگانه (رودخانههاي حوضه آبريز اوب)
ح- كنار گذاشتن طرح مزبور به دليل هزينه بسيار زياد و مخالفت افكار عمومي
آيا ما همين مسير را طي ميكنيم؟ ظاهرا بندهاي الف، ب، پ، ت، ث و ج بسيار شبيه است، و از الان ميتوان شباهتهائي براي بندهاي چ و ح هم پيدا كرد.
۷- چه كسي يا سيستمي مقصر است؟
در حدوث چنين فاجعهاي يك نفر يا يك سيستم يا يك امر به تنهائي مقصر نيست. همه مقصرند، اعم از وزارت راه و ترابري وقت، وزارت نيرو (بهويژه معاونت امور آب)، وزارت جهاد كشاورزي، سازمان حفاظت محيط زيست، مسئولين استان، مهندسين مشاور سد سازي و طرحهاي توسعهاي منطقه، مردم منطقه، نمايندگان مجلس، و همه و همه در چنين وضعيتي دخيل بودهاند، اما با مداخلات و اثرات متفاوت.
وزارت راه و ترابري مقصر است كه به ايجاد راه ميانبر در درياچه بدون مطالعه همه جانبه زيست محيطي توسط مشاورين توانمند داخلي و خارجي پرداخت و وضعيت شكنندهاي را بهوجود آورد.
وزارت نيرو مقصر است، زيرا بر سدسازي به عنوان انديشه توسعه و به عنوان يك افتخار پافشاري كرد و تسليم غرور و احساس افتخار متخصصين و مديران سدسازي درون وزارتخانه و متخصصين بيروني سدسازي در ساخت سدهاي متعدد شد و هيچ توجه نكرد كه از تعداد بيشمار گزارشهاي مربوط به سدسازي در حوزههاي درياچه اروميه چرا هيچ اشارهاي به اثرات اين سدسازيها روي درياچه و آب آن نيست.
به علاوه در مقابل تقاضاي افزايش مصرف آب (از افراد عادي تا مجريان طرحهاي توسعهاي كشاورزي، صنعتي، و خدماتي) ايستادگي بايسته به خرج نداد، و برنامهاي براي مديريت خشكسالي و افت سفره آب زيرزميني ارائه نكرد. وزارت نيرو مقصر است كه نيرويهاي دروني آن حتي نميخواستند يا نميخواهند تصور كنند كه بستن رودخانههاي دائمي و فصلي و ممانعت از جاري شدن آب در اين رودخانهها، ممكن است يكي از دلايلي باشد كه كشاورزان و صاحبان مزارع و باغات كنار رودخانهها را مجبور و وادار به حفاري چاهها در اين نواحي كرده باشد تا به جاي سهمي اندك از آب رودخانهها، ميزان بيشتري از آب زيرزميني برداشت نمايند.
وزارت جهاد كشاورزي مقصر است كه طرحهاي توسعهاي را بدون توسعه نظامهاي مديريت جمعي و بدون آموزشهاي حفاظت منابع دنبال ميكند و براي او اعداد فيزيكي (سطح كشت، مقدار محصول، مقدار كود، مقدار...) از كشاورز توسعه يافته و آگاه و حافظ منابع مهمتر است.
سازمان حفاظت محيط زيست مقصر است، زيرا هرگز شكنندگي و قدرت تحمل اين اكوسيستم را مورد مطالعه قرار نداد، و بطور بايسته از حيات آن حفاظت نكرد. هر چند كه اين مصيبت بر تالابهاي متعددي در كشور وارد شد، اما بهواقع درياچه اروميه يك تالاب معمولي نبود و نميبايست در مورد حفاظت آن تا اين اندازه كاهلي ميشد. سازمان هرگز اقدام قاطع يا ممانعت اصولي از ساخت اين تعداد بسيار زياد سد در اين حوضه به عمل نياورد.
استانداران و مسئولين ارشد آذربايجانهاي غربي و شرقي و نمايندگان مجلس مقصرند كه براي آنها فيزيك توسعه يا توسعه فيزيكي (ساخت سد، كارخانه و غيره) از حيات توسعه (وجود و زنده بودن درياچه گرانبهاي اروميه و اكوسيستم آن) مهمتر بوده است.
حتي من به عنوان يك ايراني مقصرم كه چرا آنچه را كه در حال بروز بود، نديدم، آنچه را كه بيصدا فرياد ميزد، نشنيدم، و چرا عكسالعمل مناسبي نداشتم. اشاره به اين تقصيرات نه به قصد محكوم كردن بلكه با دو هدف صورت گرفته است:
يك- همه ما از دستگاهها تا افراد آزاد، بايد درس بگيريم تا در آينده حساستر باشيم، با ديدي سيستمي و كل گرايانه به موضوعات توجه كنيم، و اشتباهات كمتري را در موارد مشابه بهويژه در مورد گوهرهاي ارزنده سرزمينمان مرتكب شويم.
دو- بپذيريم كه همه ما مقصريم. ميزان اين تقصير از كم تا زياد متغير است، و محكوم كردن عدهاي يا سيستمهائي مشكلي را از درياچه حل نميكند، بلكه به جاي آن بايد شوري براي يكپارچه شدن و عزم عمومي فراهم شود، تا اين پيكر نيمه جان، با خواست عميق و دروني همه ما جاني دوباره بگيرد.
* مقاله فوق در شماره دي ماه مجله دهاتي منتشر شده است.
منبع:الف