شهر يك پديده طبيعي(مجموعهاي از مواد، ساختمانها، خيابانها و. .. ) و انساني(شامل ظرفيت تفكرات افراد، فرهنگ و الگوهاي زندگي و. .. ) است كه مركب از عناصر مادي(مدنيت) و غير مادي(اخلاقي) است. كه در سطح شهروندي برقراري ارتباط با نهادهاي جامعه و توانايي تحليل مسايل اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي همراه با مراقبت از محيط زندگي خود تعريف ميگردد. مانند دانستن اسامي مديران شهري، پذيرش مسئوليتهاي اجتماعي و. .. شهروندي كه از نقشهاي اجتماعي اصلي افراد در جامعه مدرن است.
شهروند فعال و پديدههاي مهم شهرنشيني
(معماري، آپارتمان نشيني و روابط همسايگي، فرهنگ ترافيك )
شهروند فعال فردي است مشاركتجو كه سرنوشت حيات شهر و محيطي كه در آن زندگي ميكند براي او در سلسله مراتب ارزشي جايگاه والايي داشته و او تلاش ميكند تا با مشاركت فعال و داوطلبانه خود چنين سرنوشتي را بيشتر به سعادت و خوشبختي نزديك كند. نكات مشترك مورد تاكيد در گفتمانهاي شهروندي به شرح ذيل است:
• حقوق، وظايف و تكاليف شهروندي: شهروندي پايگاهي است كه به تمامي افرادي كه عضو تمام عيار اجتماع هستند داده شده است.
• مسئوليت و مشاركت شهروندي: شهروند مدرن در قبال حقوق شهروندي، ميبايست تعهداتي را نيز تقبل كند زيرا شهروندي مفهومي گستردهتر از شهرنشيني دارد و شهروندان منفعل را فاقد شخصيت مدني ميدانيم.
• برابرسازي شهروندي: شهروندان همگي داراي جايگاه برابر و حقوق، وظايف و تكاليف متناسب با اين پايگاه هستند.
• حمايت و ضمانت دولت براي تحقق شهروندي
• نهادي شدن شهروندي: در جامعه امروز نظام مديريت شهري و اركان آن(شهرداريها و شوراهاي شهر) وزن بيشتري به الگوي سازماني مشاركت شهري سازمان يافته (رسمي، برنامهريزي شده و نهادي) دادهاند.
بر اين اساس زندگي شهري با پديدههاي مهمي به شرح زير مواجه است:
اول: تحول شكل زندگي با توسعه ي شهرنشيني
بررسيهاي مختلفي كه در نقاط مختلف جهان در مورد تحول شكل زندگي در رابطه با توسعه شهرنشيني بهعمل آمده، صور زندگي را بهعنوان يك الگوي مطلوب و ثابت كه متأثر از زندگي روزمره و مظاهر مختلف آن است، مورد توجه قرار ميدهد و مشخصات زندگي انفرادي و تنوع تاريخي را از آن مستثني ميسازد. شهرها قسمتي از تمدن بشري هستند كه محل تجلي بالندگي انسان خواهند بود. اصطلاح بالندگي، فقط مفهوم رشد و كميت را در بر نميگيرد بلكه ارتقاي كيفي رفتار، گفتار، منش، كنش، زيست و معيشت را نيز شامل ميشود. شهرها وقتي تشكيل شدند كه انسانها ياد گرفتند، چگونه كنار هم زندگي كنند و به همين ترتيب نيازهايي از قبيل خوراك و پوشاك و مسكن باعث رابطه بيشتر و نزديكتر در بين آنها شد.
با رشد چشمگير جمعيت خانههايي كه از چوب يا گل و لاي ساخته ميشد به خانههايي با مواد با دوامتر تبديل شد و اين روند ادامه يافت تا جايي كه ساختمانها و آسمان خراشها به وجود آمدند و اين انسان با بهرهگيري از قدرت تفكر و انديشه خود كاري كرد كه به لحاظ فرهنگي و تاريخي و سياسي و اقتصادي هر شهر از شهر ديگر متمايز شد. يكي از علل تمايز به وجود آمدن معماريهاي متفاوت بود كه در هر شهري به گونهاي خاص خودنمايي ميكرد.
دوم: مفهوم معماري اسلامي در بستر زندگي شهري
معماري هنري است اجتماعي كه طراحي ساختمان را با زيبايي، نيروي معنوي همراه ميكند. به گفته ويتروويوس معماري فرم مجسم اصيلترين انديشههاي انساني، شوق او، انسانيت او، ايمان او، دين او، اين چيزي است كه روزي معماري بود. در چارچوب سبك زندگي اسلامي ايراني و در بستر زندگي شهري مفهوم معماري اسلامي دنبال ميگردد.
معماري اسلامي طي زمان كمي توسعه و رشد يافت. در تعريف بايد گفت معماري اسلامي اثري است كه ارتباط قلبي انسان را در پرستش خداي قادر و تبارك و تعالي برقرار ميكند. هدف و انگيزه اصلي معماران سنتي ايراني از يك سو بيان و انعكاس مفاهيم فرهنگي و باورهاي ديني مردم و از سوي ديگر تحت تاثير قرار دادن رفتارهاي مردم است. معماري ايراني اسلامي جوهرهاي دارد و اگر آن جوهره رعايت شود، اسلامي خواهد بود و اهميت آن وقتي آشكار ميشود كه بدانيم در ساختههاي اين دوره به كاربرد معنوي و مادي بناها كه از مهمترين ويژگي آنهاست، توجه شده است.
در بسياري از بناهاي اسلامي جوهره حجاب و همچنين با استفاده از تقارن، توازن و تعادل در معماري جوهره وحدت به چشم ميخورد كه سبب اسلامي شدن بنا ميشود. متاسفانه معماري اسلامي در ساختمانهاي ايراني به دليل تهاجم فرهنگي غربي كمرنگ شده و زندگي شهري امروز به صورت عمده خالي از المانهاي اصيل ايراني است و خانههايي كه در آن سكونت داريم كمترين نيازهاي انسان را پاسخگو نيستند. محتواي آثار معماري كشورهاي اسلامي با معماري اسلامي يا آنچه در مورد معماري قديم آمده است، فرق دارد. اگر معماري اثري را ارائه دهد كه در آن ايدههاي غير اسلامي خود يا ديگران را به كار گرفته باشد ديگر آن اثر معماري اسلامي نيست.
سوم: آپارتماننشيني
معماري از جمله نشانههاي سبك زندگي اسلامي است كه بخشي از اين سبك زندگي مربوط به آپارتماننشيني است. آپارتماننشيني يكي از مصداقهاي معماري غيرسنتي است كه با فرهنگ ايراني رابطهاي ندارد و به دليل ازدياد جمعيت و كمبود زمين براي احداث خانههاي تك واحدي، امنيت بيشتر در مجتمعهاي مسكوني و. .. به وجود آمد. با اينكه بخش قابل توجهي از جمعيت كشور در واحدهاي آپارتماني ساكن هستند اما هنوز فرهنگ اين پديده وارداتي غربي در كشور شكل نگرفته است.
در گذشته كه خانهها مستقل بود، افرا قادر بودند با صداي بلند حرف بزنند و در هر زماني رفت و آمد كنند. بچهها آزاد بودند با صداي بلند فرياد بزنند و بازي كنند اگر چه كه برخي از اين كارها نادرست بود ولي كمتر زياني به ديگران وارد ميكرد در حالي كه در زندگي آپارتماننشيني به دليل فشردگي مكاني نبايد تنها به خودت فكر كني لذا همنوايي، همسويي و همگرايي با ديگران، انعطافپذيري در محيط، صبر و تحمل و احترام به حقوق ديگران از ضرورتهاي آپارتماننشيني است كه با عنوان حقوق همسايگي نيز ميتوان از آن ياد كرد.
آپارتماننشيني مانند هر مقوله ديگري است كه در شهرنشيني ميتواند موجب نقض حقوق ديگري شود يكي از مسايلي كه در آپارتماننشيني كمرنگ ميشود رعايت حقوق همسايگي است كه از وظايف مهم و اساسي هر مسلمان است. چنان كه پيامبر اعظم(ص) ميفرمايند: آنچنان جبرئيل درباره همسايه به من سفارش مينمود كه تصور كردم همسايه از همسايه ارث ميبرد.
چهارم: فرهنگ ترافيك لازمه زندگي شهري
به تدريج با گسترش شهرنشيني و افزايش جمعيت شهرها و گسترش تكنولوژي، اتومبيل به يكي از نيازهاي اساسي خانوارها مبدل شد تا آنجا كه پس از افزايش جمعيت شهرها شاهد افزايش تعداد اتومبيلها در شهرها بوديم و به تدريج خيابانها و اتوبانهاي شهرهاي بزرگ تبديل به پاركينگي بزرگ براي خيل عظيمي از ماشينها شد و اين پديده همان است كه امروزه آن را ترافيك ميناميم.
ترافيك يكي از مشكلات اجتماعي است كه خود ناشي از عوامل مختلفي است از مهمترين مسايل در رفع مشكلات ترافيكي آموزش مباحث آن است. آموزش به عنوان ركن اساسي اصلاح فرهنگ ترافيك، نقش بارزي در تغيير نگرش و باورها دارد و در صورتي مثمر ثمر خواهد بود كه از سنين كودكي توسط خانوادهها به فرزندان آموزشهاي لازم داده شود البته نميتوان نقش رسانهها را در اين ميان ناديده گرفت. فرهنگ ترافيك لازمه زندگي شهري است. فرهنگ داراي يك سري ويژگيها و كاركرد هاي ملموس بوده كه با پيادهسازي آن در بحث آموزش ترافيك ميتوان گام موثري در اين رابطه داشت.
و در نهايت اگر هر شخصي مطابق با ارزشها و هنجارهاي پذيرفته شده ترافيكي در جامعه عمل كند براي خود وي و ديگران لذتبخش بوده و خشنودي به ارمغان ميآورد. به نظر ميرسد رعايت قانون به عنوان پيشنياز سبك مطلوب زندگي در همه مواردي كه پيش از اين ذكر شد راهگشا خواهد بود و تنها كافيست همه ما در برابر قانون سر تسليم فرود آوريم و آن را فصلالختام قرار دهيم. نظر به آموزههاي ديني در اين حوزه بايستهاي ضروري است خصوصاً آنجا كه به مدارا كردن با مردم با عنوان نيمي از خرد فردي نگاه ميكند. در مفهومي گستردهتر شايد به اين معنا باشد كه در تمامي شئونات زندگي مدارا كردن با پيرامون كه در برگيرنده افراد هم هست يك راهكار اصلي خواهد بود.