او و اطرافیانش به دنبال این بودند تا چند نفر از متخصصین متعهد از جمله یک دکتر دارو ساز را که از وضعیت آگاه بودند و می توانستند جای مدیر را بگیرند به بهانه های مختلف از صحنه دور کنند اما دکتر دارو ساز با توجه به تعهد و تخصص و اشراف کاری بالا که داشت مایوس نشد با همه سختی هایی که می کشید و در آستانه اخراج بود دست از تلاش و کوشش برنداشت سهامداران و مسئولین امر را با مدارک و ادله قانونی مطلع نمود،ظاهرا دیگر دکتر موی دماغ مدیر و دوروبری هایش و مانع تحصیل منافع نامشروع آنها شده بود و روزی رسید که مدیر حکم اخراج آن چند نفر و دکتر داروساز را اخذ کرد تا دیگر باخیال راحت به تاخت و تاز های خود ادامه دهند و در انتخابات بعدی مجمع عمومی هیات مدیره بدون رقیب برتخت های خود جلوس نمایند غافل از اینکه خواست و اراده خداوند بر امر دیگری بود
او در آستانه انتخابات هیات مدیره آن دکتر را فرا خواند و با غرور و تکبر تمام حکم اخراجش را داد و گفت تو دیگر صلاحیت نداری و نباید در این کارخانه کار کنی، از فردا اخراج هستی دکتر کاغذ را گرفت و گفت "قربان خدا را چه دیدی شاید فردا خود شما را راه ندادند!" و اینگونه شد که فردا مدیر و افراد خاطی خودشان رفتنی شدند!
|