با گذر زمان و افزايش سن، اين خود محوري نيز نمايان تر شده و هر فردي مي خواهد خود در كانون توجهات قرار گيرد و شرايط را مطابق با تمايلات خويش همسو كند. تمايلاتي هيچگاه تمامي ندارند و نمي توان نقطه پاياني براي آن قائل شد و هر لحظه درحال گسترده شدن است. انسانهاي خودمحور دوست دارند كه براي پيشبرد اهداف شخصيشان ديگران را به خدمت بگيرند و از تمامي امكانات پيرامونشان براي انتفاع خود بهره ببردند. در مسيري قدم ميگذارند كه مقصدش چيزي جز "خود" نيست و در طي اين مسير هيچ همراه و همسفري وجود ندارد، هدف هميشه وسيله را توجيه ميكند، موانع به هر قيمتي از سر راه برداشته ميشوند و غايت آرزوها ارضاي كامل هواهاي نفساني است.
جوامعي كه رنگ و بوي مدني دارند از اتحاد و همدلي افراد آن جوامع برخوردارند و مردم اهداف جمعي و منافع گروهي را به اهداف و منافع شخصي ترجيح ميدهند. "منيت" جاي خود را به "جمعيت" و "خودخواهي" جاي خود را به "ديگرخواهي" ميدهد. زمانيكه مركز توجه افراد محدود به تفكرات "خود انتفاعي" گردد و اذهان در هر لحظه از زندگي، متمركز يافتن راه حلهايي براي دستيابي به "آرزوهاي شخصي" شود، خود محوري شيوع مي يابد و هر كس براي خود قوانيني وضع ميكند كه در نهايت "منفعتش" در آن باشد. چنين شرايطي باعث ميگردد تا انسانها از ابتداي روز در رقابتي ناسالم و تنگاتنگ با يكديگر قرار گيرند و تا رسيدن به شبانگاه از هيچ ترفندي براي پيروزي در اين رقابت دريغ نكنند.
انسانهاي خود محور "رقابت مدني" را جايگزين "رفاقت مدني" نموده و از همگان توقع ياري و مساعدت دارند بدون اينكه خود نقشي در پيشرفت جامعه داشته باشند. گويي ديگران خلق شده اند تا آنها به اهدافشان برسند. اگر نفعشان اقتضا كند حقوق افراد را براحتي پايمال ميكنند و اصولاً حقي براي كسي قائل نيستند. خود محوري و پايبند بودن به انتفاع شخصي باعث بوجود آمدن خود توجيهي ميگردد به اين معنا كه هر عملي كه باعث پيشبرد اهداف خود خواهانه شود براي شخص توجيه پذير است.
بايد دانست كه بين همه انسانها ارتباطي مرموز و اتصالاتي ناپيدا وجود دارد كه همگان به نوعي از رفتار، كردار و انديشه همديگر متاثر ميشوند. اگر كسي خوبي كند اثرات عمل او ممكن است توسط رشته هاي به هم پيوسته ناپيدا در فردي ديگر نمود پيدا كند. مجموعه تفكرات يك شخص ميتواند در شخص ديگري كه ظاهراً ارتباطي بين آندو وجود ندارد تاثير داشته باشد. همه افراد جامعه به هم وابستگي و پيوستگي دارند. بنابراين افزايش خود محوري ميتواند كل يك اجتماع را به سمت اين خصيصه هدايت كند و در نتيجه آن، اصل مدنيت به لبه پرتگاه نزديك شود.
جامعه پايدار و عدالت محور مانند پلي دو سويه مي باشد كه از يك سو به "جمع محوري" و از سوي ديگر به "قوانين انساني" منتهي مي گردد. به عبارت ديگر افراد جامعه هميشه منفعت جمع را به منفعت شخصي خود ترجيح ميدهند و براي ساختن جامعه در سايه قوانيني سالم و انگيزه دهنده، اهتمام مي ورزند. زدودن "خود محوري" ميتواند سر منشاء برطرف شدن بسياري از مشكلات و معضلات اجتماعي گردد و افزايش آن قطعاً سبب درجا زدن و ركود در پيشرفت خواهد شد.
خوشبختي واقعي به اين معنا است كه همه افراد جامعه احساس خوشبختي كنند، نه فقط عده اي معدود و اين محقق نخواهد شد جز در سايه حس از خود گذشتگي، ايثار و احترام به حقوق ديگران.