تلکس وب سايت شخصي ولي اله ديني: 13 اشتباه مهلك مديران
یکشنبه، 30 مهر 1391 - 20:25     کد خبر: 199

پيوستن به يك گروه اشتباه را مي پذيريم ،به‏راحتي هدف بعضي از ناراضي‏هايي قرار مي‏گيريم كه نمي‏خواهند، در يأس و سرخوردگي خود تنها باشند. در هر تشكيلات يا حرفه‏اي كارمندي و جود دارد كه سعي مي‏كند، مديريت را به گروه‏ها و جناح‏هاي مخالف يكديگر، تقسيم كند. براي انجام اين نيت، او بايد اعضاي جديدي براي گروه خود بگيرد و شما مي‏توانيد اين تمايل او را به راحتي برآورده كنيد. اما مراقب باشيد؛ زيرا چنين فردي هيچ وقت نمي‏خواهد به وسط ميدان دعوا و مشاجره كشانده شود، بلكه ميل دارد شخص ديگري اين خطر را بپذيرد، در حالي كه او در حاشيه‏ايستاده و فقط نظاره‏گر است. وقتي عبارت‏هاي مختلفي مانند:«بهتر است تو و آن‏ها با هم درگير شويد.» را مي‏شنويد، مطمئن باشيد كه شخصي سعي مي‏كند، شما را به يك در گيري بكشاند، البته خودش در اين سرنوشت ناخوشآيند درگير نمي‏شود
اشتباه مهلك 1 : عدم مسئوليت پذيري
 
بدون مديريتِ كارآمد نمي‏توان درباره‏ي خصوصيات محصول و زمان مناسب معرفي آن به بازار، تصميم درستي گرفت.
مدير كل يك شركت بزرگ  گفت: « تمام داراييهاي من را بگيريد، اما همهي افراد سازمان را در اختيار من قرار دهيد، در عرض پنج سال، تمام اين دارايي را به شما بر ميگردانم».
 
اگر جلوي اشتباه‏ها را نگيريد، شما را از حركت باز مي‏دارند
 
در تجارت هر موردي با مديريت شروع و پايان مي‏پذيرد و براي اين كه به طور موثر كار كنيم، مدير بايد مسئول باشد.
يك مدير بايد جلوي اشتباه‏هاي خود را بگيرد و اگر شما اين كار را نكنيد، در نهايت اين اشتباه‏ها هستند كه شما را از حركت باز مي‏دارند. يك مدير كارآمد، براي رسيدن به نتيجه، بايد مسئوليت‏پذير باشد.
 
راه خود را انتخاب كنيد
 
اساساً در زندگي دو عمل وجود دارد: عملكردها و بهانه جوئي‏ها. تصميم بگيريد كه به كدام‏يك از اين اعمال بايد دست بيابيد و كدام‏يك را انجام ندهيد. دو شيوه‏ي فكريِ كاملاً جدا و متفاوت بر اساس اين اعمال وجود دارد كه تنها يكي از آن‏ها با موفقيت انجام مي‏شود. يكي شيوه‏ي فكري افراد درون‏گرا؛ يعني آن‏هايي كه متمايل به عملكرد هستند ومسئوليت شخصي اعمال، موفقيت‏ها وشكست‏هايشان را خود بر عهده مي‏گيرند. آن‏ها مي‏دانند اگر از نتايج اقدام‏هايشان راضي نيستند، بايد فقط به آيينه نگاه كنند تا مقصر را با چشمان خود ببينند. اما سايرين از پذيرش مسئوليت اَعمالشان در زندگي سرباز مي‏زنند و پشت بهانه‏هاي مختلف، خود را مخفي مي‏كنند؛ زيرا آن‏ها پيوسته يك عامل بيروني، شرايط يا ديگران‏را مقصر در شكست‏هاي شخصي خود مي‏دانند و ما اين افراد را برون‏گرا مي‏ناميم. پس ترجيح مي‏دهيم  اسم آن‏ها را مدير نگذاريم.
ما در امر مديريت، نمي‏توانيم از پذيرش اين حقيقت كه بايد درون‏گرا باشيم فرار كنيم. پس براي اين كه مديريت كارآمدي داشته باشيم، بايد بتوانيم ديگران را رهبري كنيم. مردم از افرادي پيروي مي‏كنند كه به آن‏ها احترام مي‏گذارند. پس احترام وقتي بدست مي‏آيد كه مسئوليت كارها را شخصاً به عهده بگيريم. اما اين داستان بدين معني نيست كه ما در تلاشمان موفق خواهيم شد، يا اين‏كه به تمام اهداف خود مي‏رسيم و هميشه به آن بالا بالاها دست مي‏يابيم. بلكه بدين معني است كه اگر شكست  را تجربه كرديم يا اگر راه درست را نرفتيم، مي‏توانيم بگوييم آهاي، من شكست خوردم، تقصير خودم بود، اكنون ياد گرفتم و ديگر اين اشتباه را تكرار نميكنم و در آينده اين ناكامي را به موفقيت تبديل ميكنم».
 
سه سخن نا گفته
 
يكي از مسائل مهم مسئوليت‏پذيري، توانايي قبول اين مطلب است كه ما همه چيز را نمي‏دانيم. مديران ضعيف، هيچگاه اين دو كلمه را نمي‏گويند:«من نمي‏دانم» و در عوض مي‏گويندبگذار بعداً مي گويم» و سعي مي‏كنند براي حفظ آبرو نصف روز را به دنبال جواب بگردند.ديگران فروتني مي‏كنند و مي‏گويند:«من فكر مي كنم اگر خودت دنبال اطلاعات بگردي شايد برات بهتر باشد». بعضي به راحتي دروغ مي‏گويند و اميدوارند حدسشان درست باشد.
وقتي ما مسائل را پيچيده توضيح مي‏دهيم، حقايق را مي‏پوشانيم و وقتي وانمود مي‏كنيم بيش از آنچه مي‏دانيم اطلاع داريم، نشان مي‏دهيم كه فاقد بلوغ هستيم و اين بلوغ فكري همان چيزي است كه هر رئيسي نياز دارد.«هارولد گنين» اين نكته را اين گونه توضيح مي‏دهد: «يكي از ويژگيهاي لازم يك رئيس خوب، داشتن اعتماد به نفس كافي براي پذيرش اشتباههاي خود است و اين كه اين خطاها باعث بيآبرويي او نميشود».
 
امتحان حقيقي يك رئيس خوب، توانايي تشخيص فوري اشتباه‏ها و سپس تصميم به اصلاح‏ اين وضعيت است.
 
فلسفه‏ي مديريت
 
من معتقدم يكي از اولين قدم‏هاي مديريتِ كارآمد، گشودن يك فلسفه‏ي مشخص مديريتي است و تا وقتي تعريف درستي از مديريت نداشته باشيم، نمي‏توانيم يك ساختار خاص در اين‏باره داشته باشيم.
«مديريت، مهارت رسيدن به اهداف از پيش تعيين شده، از طريق يا با همكاري داوطلبانه و سعي افراد ديگر است».
 
اشتباه مهلك 2 : عدم موفقيت در ايجاد پيشرفت  كارمندان
 
مديريت يك هدف اصلي دارد و آن توانايي فراهم كردن امكانات ادامه‏ي كار باوجود تغيير پرسنل و يا عدم حضور مديران است. موسسه‏ي كه به درستي كنترل شده باشد، مي‏تواند حتي با تغيير كارمندان و عدم حضور موقتي يا دائمي هر يك از مديران به روند موفقيت خود ادامه دهد. يعني شركتي كه تحت نظارت شماست، بايد هنگام غيبت شما جهت صرف ناهار، حضور در يك همايش، سفر كاري، تعطيلات و يا يك بيماري كوتاه مدت، بتواند با موفقيت به كار خود ادامه دهد. علاوه بر آن غيبت دايمي شما به خاطر انتقال به جاي ديگر، بازنشستگي، بيماري يا حتي مرگ، نبايد شركت را فلج كند و اگر اين گونه باشد، شما تعهد خود را به عنوان يك مدير ناديده مي‏گيريد.
تجربه‏ي من درباره‏ي كارمندان اين است كه آن‏ها به طور كلي كاري را انجام مي‏دهند كه شما مديران از آن‏ها انتظار داريد. اگر شما انتظار داشته باشيد خوب كار كنند، آن‏ها خوب وظيفه‏ي خود‏را انجام مي‏دهند. برعكس اگر انتظار داشته باشيد ضعيف عمل كنند، آن‏ها مجبور هستند اين‏گونه رفتار نمايند.
مديراني كه نمي‏توانند بر نياز به محبت خود غلبه كنند، هرگز نمي‏توانند افراد بهره‏وري بسازند. در نتيجه گروه كاري آن‏ها ضعيف مي‏ماند و در نهايت هرگز نمي‏توان بر پايه‏ي افراد ضعيف يك تيم قوي و كارآمد ساخت. امتحان يك مدير، كاري كه او مي‏تواند به تنهايي انجام دهد نيست، بلكه كاري است كه كاركنانش بدون حضور او مي‏توانند انجام دهند.
يك مدير آگاه كاري  را انجام مي‏دهد كه بايد صورت گيرد. حال چه بخواهد و چه نخواهد، هميشه سعي مي‏كند قابليت‏هاي افراد را بالا ببرد. و بدين ترتيب از انجام اشتباه مهلك 2 پرهيز مي‏كند.
 
اشتباه مهلك 3 : سعي در كنترل نتايج به جاي تاثير بر افكار
 
واضح است مردم عملكرد متفاوتي دارند. بعضي از آن‏ها بسيار بهره‏ورتر از ديگران هستند. بعضي افراد صرف نظر از محل كارشان، حال چه در اطاق تايپ باشند يا ساختمان پردازش اطلاعات يا به عنوان عامل فروش كار كنند و چه پرستار بيمارستان باشند، بيش از ديگران سودمند هستند.
به طورطبيعي، افراد بر‏اساس روش‏هاي كاري خود، موفق شده يا شكست مي‏خورند و بسياري از ما مديران، سال‏هاست كه به اين مسأله پي‏برده‏ايم، اما هنوز اين روش يا عادت‏هاي خوب كاري بسيار كم و نا كافي است. تلاش براي افزايش بهره‏وري چيزي است كه عادت‏هاي كاري، چگونگي و علت افزايش آن را مشخص مي‏كند.
 
تنها فعاليت افراد، عامل اصلي نيست
 
مديراني كه اهميت عادت‏هاي خوب كاري را شناخته‏اند، انرژي زيادي را صرف تلاش براي پيشرفت افراد خود كرده‏اند‏. اما اغلب تلاش‏هاي خوب و با معني هيچ نتيجه‏اي در بر نداشته است. چرا؟
 
اشتباه مهلك 4 : پيوستن به يك گروه اشتباه
 
از آن‏جا كه ما همه انسان هستيم، به‏راحتي هدف بعضي از ناراضي‏هايي قرار مي‏گيريم كه نمي‏خواهند، در يأس و سرخوردگي خود تنها باشند. در هر تشكيلات يا حرفه‏اي كارمندي و جود دارد كه سعي مي‏كند، مديريت را به گروه‏ها و جناح‏هاي مخالف يكديگر، تقسيم كند. براي انجام اين نيت، او بايد اعضاي جديدي براي گروه خود بگيرد و شما مي‏توانيد اين تمايل او را به راحتي برآورده كنيد. اما مراقب باشيد؛ زيرا چنين فردي هيچ وقت نمي‏خواهد به وسط ميدان دعوا و مشاجره كشانده شود، بلكه ميل دارد شخص ديگري اين خطر را بپذيرد، در حالي كه او در حاشيه‏ايستاده و فقط نظاره‏گر است. وقتي عبارت‏هاي مختلفي مانندبهتر است تو و آنها با هم درگير شويد.»  را مي‏شنويد، مطمئن باشيد كه شخصي سعي مي‏كند، شما را به يك در گيري بكشاند، البته خودش در اين سرنوشت ناخوشآيند درگير نمي‏شود.
انتظارات زياد از وفاداري مديران، ممكن است بسته به طرز فكر و اعمال شما، باعث كمك يا ايجاد مزاحمت براي شما شود. بهتر است به اهميت و نقش وفاداري در شغل يك مدير از نقطه نظر خود و تشكيلات نگاه كنيد. چه موردي وفاداري را براي يك شغل، مهم و حياتي مي‏كند؟ آيا اين مسأله بدين معناست كه شما بايد با هر كاري كه موسسه انجام مي‏دهد، موافق باشيد؟ اين وفاداري در بازار فروش به چه دردي مي‏خورد؟
 
كليد اصلي رسيدن به وفاداري
 
رمز اصلي رسيدن به وفاداري، چه آن را در استخدام يك مدير در نظر بگيريد و چه در يافتن يك دوست، داشتن يك هدف و ايده‏آل مشترك براي هر كدام از آنهاست.
«وفاداري بدين معنا نيست كه من با هر چه شما ميگوييد موافقت كنم يا اين كه باور داشته باشم هميشه حق با شماست. وفاداري يعني اين كه من با شما صَرف نظر از اختلافات جزيي، آرمانهاي مشتركي داريم و براي اين آرمانهاي شانه به شانه با تكيه برايمان محكم، اعتماد و پايداري و محبت يكديگر ميجنگيم».
 
اشتباه مهلك 5 : مديريت يكسان بر افراد
 
مديري كه سعي مي‏كند به كارمندان خود به يك طريق و با استفاده از يك روش سرپرستي نمايد، بايد خود را آماده‏ي رويارويي با ناكامي‏ها كند. چنين فردي هرگز در كار خود موفق نخواهد شد، البته نمي داند چرا! اما يك مدير موفق، تفاوت‏هاي ذاتي شخصيت افرادش را  مي شناسد و با آگاهي از نقاط ضعف و قوت آن‏ها به صورت نفر به نفر بر آن‏ها رياست مي‏كند.
 
مديريت گروهي
 
بسياري از مديران سعي مي‏كنند در يك زمان، با تمام كارمندان خود ارتباط داشته باشند، تا از برخوردهاي شخصي تهديد‏آميز پرهيز كنند. چنين شيوه‏هاي ضعيفي شكل‏هاي متفاوتي دارد.
 
مديريت از طريق برقراري جلسات كارمندان
 
مديران جاه‏طلب به تدريج درون اين تله مي‏افتند. آن‏ها به راستي عقيده دارند كه جلسه‏هاي هفتگي و ماهانه با كارمندان، بزرگترين فرصت براي اعمال رياست است. آن‏ها در طول اين جلسه‏ها آموزش‏هاي خود را به رخ مي‏كشند، اطلاعات را رد و بدل مي‏كنند، بعضي از مشكلات را رفع مي‏كنند و حتي كاركنان را تشويق مي‏كنند، اما آن‏ها نمي‏توانند مديريت كارآمدي داشته باشند.
 
اشتباه مهلك 6 : فراموش كردن اهميت سود
 
اگر به تمام نقاط دنيا سفر كنيد، خواهيد ديد مهمترين روشي كه به وسيله‏ي آن هر شخصي مي‏تواند مديريت را ارزيابي كند، توانايي مديريت براي سوددهي شركت است. حتي اگر شما به عنوان مدير يك مزرعه يا بخش صنعتي در روسيه باشيد.
به عبارت ساده‏تر آن‏ها هنوز يك مدير را بسته به توانايي سوددهي كه دارد، مورد ارزيابي قرار مي‏دهند.
مديراني كه به سرعت در مي‏يابند فعاليت‏هاي‏شان منجر به سوددهي، يا زيان شده است، بسيار اندك هستند.  با اين حال اين باعث نمي‏شود كه ما بعد از يك مدت مناسب و معين از زير بار مسئوليت شانه خالي كنيم.
 
اشتباه مهلك 7 : تكيه بر مشكلات به جاي اهداف
 
ما نقطه‏ي مقابل تمركز روي مشكلات و فراموش كردن اهداف را قوه‏ي ابتكار مي‏ناميم. وقتي در مشكلات غرق مي‏شويم و نتايجي را كه مي‏خواهيم بدست آوريم، ناديده مي‏گيريم، اين ابتكار عمل در ما از بين مي‏رود. قوه‏ي ابتكار مي‏ميرد يا حداقل سركوب مي‏شود، مگر اين كه توجه خود را به هدفمان معطوف كنيم.
ما در ابتدا نبايد با فرو رفتن در مشكلات و مقابله با اين وضعيت، انرژي خود را هدر دهيم. بسياري از مديران در اين شرايط مثل يك شنا‏گر ناشي عمل مي‏كنند. اگر شما يك شناگر را دريك قايق بگذاريد، او را يك مايل از ساحل دور نماييد و سپس او را به درون آب پرت كنيد چه‏كار مي‏كند؟ به طور مسلم او سعي مي‏كند شنا كند اما از ترس، به جاي شنا كردن با آب مي‏جنگد.
 
اشتباه مهلك 8 : دوست به جاي رئيس
 
اغلب اوقات مديران مي‏خواهند ساعت‏هاي متمادي دوست كارمندان باشند، سپس فردا به اداره بيايند و مدير آن‏ها هم باشند. البته كارمندان اجازه چنين كاري را نمي‏دهند. اين يك وضعيتِ گير‏كردن در دوراهي براي انتخاب اين رفتار و يا آن رفتار است. يعني شما بايد يا دوست باشيد يا مدير. در چنين شرايطي نمي‏توان شخصيت دوگانه‏ي موفقي داشت.
 
اشتباه مهلك 9  : ناتواني در ايجاد استانداردها
 
بسياري از مديران به ايجاد استانداردها علاقه‏اي ندارند. در حقيقت شايد آن‏ها مي‏خواهند رويهم‏رفته از اين موضوع دوري كنند؛ زيرا استانداردها را وسيله‏اي براي قرار دادن قانون‏هاي كيفري مي‏دانند كه براي تنبيه افرادي كه در توليد كوتاهي نمايند، يا افرادي كه از آن‏ها تابعيت ندارند بكار مي‏برند.
افرادي كه چنين تعريف منفي از اين كلمه دارند، يكي از عوامل مهم براي دست يافتن به يك شركت با مديريت خوب را به درستي درك نمي‏كنند. منظور از ايجاد اصول راهنما در يك شركت، نبايد مجبور كردن انجام ليست قوانين نيست، بلكه بايد هدف از آن ايجاد غرور شخصي و جمعي در افراد باشد.
 
اشتباه مهلك 10 :  عدم موفقيت در آموزش به كاركنان
 
به طور مسلم ما در انتخاب نيروي كار اشتباه‏هايي داريم. مديران به هنگام ضرورت سعي مي‏كنند خود را با شغلي كه مناسب آن‏ها نيست، هماهنگ كنند. اما چنين مواردي قاعده و قانون نيست، بلكه استثناء مي‏باشد.
اگر يك مدير در انتخاب كارمند خود اشتباه نكند، تنها سه دليل باقي مي‏ماند و آن اين كه چرا اين شخص كار خود را درست انجام نمي‏دهد؟ اين دليل به شما، من و هر كسي كه تحت نظارت ما مديران است، مربوط مي‏شود:
1- يك كارمند، نمي‏داند كه شغل مورد نظر او چيست!
2- اين شخص، نمي‏داند چگونه آن كار را انجام دهد!
3-كسي يا چيزي باعث مي‏شود، او نخواهد يا نتواند كار مورد نظر را به درستي انجام دهد!
اين سه دليلِ عدم كارآيي، تعهدات اصلي ما را به كاركنان مشخص مي‏كند. تا وقتي ما با اطمينان از آگاهي كارمندان، نسبت به ماهيت كار و چگونگي انجام آن، وظيفه‏ي ايجاد يك زمينه‏ي اصلي يا سر مشق، جهت يك رفتار موفق را نپذيريم وظيفه‏ي خود را در قبال آن‏ها انجام نداده‏ايم.
هر وقت امكان دارد، زمينه‏هاي اوليه آموزش گروهي را فراهم كنيد. زيرا از لحاظ اقتصادي اين گونه آموزش‏ها به صرفه‏تر است. اگر شما 10 نفر را در يك گروه قرار دهيد، به جاي 10 ساعت 1 ساعت از وقت مربي يا مديريت را براي آن‏ها منظور مي‏نماييد. در بسياري از موارد حقيقت اين است كه وقتي يك گروه وجود دارد، در آنجا آموزش حقيقي صورت مي‏گيرد.
 
  اشتباه مهلك 11 : ناديده گرفتن بي كفايتي كارمندان
 
اگر ما با بي‏دقتي به دنبال راه آسان باشيم، چقدر راحت مي‏توانيم از انجام شدن نامناسب يك كار، چشم پوشي كنيم. ما به عنوان يك مدير به چند دليل به اين دام مي‏افتيم:
1- چون ما فكر مي‏كنيم بايد محبوب باشيم، به دنبال محبوبيت در اداره مي‏گرديم.
2- زيرا اميدواريم اگر از اين مشكل چشم پوشي كنيم، به خودي خود مشكل حل مي‏شود. براي اين كه توان يا ميل برخورد با ديگران را نداريم.
وقتي يك مدير اجازه مي‏دهد كه نياز به محبوبيت، وظايف او را تحت تأثير قرار دهد، فرد ضعيفي مي‏شود كه هر رفتار غير قابل قبولي را تأييد مي‏كند و هر بهانه‏اي براي بي‏كفايتي را مي‏پذيرد. او اين كار را انجام مي‏دهد، زيرا مي‏ترسد يك كارفرماي سختگير جلوه نمايد.
 
اشتباه مهلك 12 : قدرداني صرف از كارمندان برجسته
 
دراغلب موارد، ما آن‏طور كه بايد از ستون سازمان خود كه به موفقيت ما كمك بسياري مي‏كند قدرداني نمي‏كنيم. اگر كارمندي هميشه در بهترين سطح، كار خود را انجام دهد، نه تنها شايسته‏ي قدرداني است، بلكه بايد براي پيشرفت‏هاي شخصي و تلاش‏هاي گروهي مورد تقدير قرار گيرد.
بخصوص مي‏توان اين مطلب را در سازمان‏هاي مربوط به فروش ديد. تمام افراد گروه بالاتر از سطح آستانه يا «پار» به خوبي كار مي‏كنند و هر يك از افراد به ميزان سود‏دهي تعيين شده مي‏رسند، اما براي كارمند ارشد چه اتفاقي مي‏افتد؟ اين كارمند در جلسه‏ي سالانه به عنوان بهترين فروشنده‏ي سال مورد قدرداني قرار مي‏گيرد و در دايره‏ي رئيس كل به عضويت پذيرفته مي‏شود، حقوق بالايي مي‏گيرد، به يك سفر مجاني دو نفره به يكي از تفريح گاه‏هاي خارق العاده مي‏رود و تقدير نامه‏ي ديگري را براي استحكام كارش مي‏گيرد. او شايسته‏ي هر يك از اين تقديرهاست و شركت نيز چنين تقديري را از او انجام مي‏دهد.
 
                                                             اشتباه مهلك 13 : سعي در تحت نفوذ قرار دادن ديگران
 
ما به عنوان يك مدير مي‏توانيم طرز فكر افرادمان را تغيير دهيم، اما بايد در شيوه‏هايي كه براي تأثير روي افكارآن كارمندان بكار مي‏گيريم، دقت كنيم. تأثير رفتار خوب باعث افزايش اعتماد به نفس كاركنان و افزايش بهره‏وري آن‏ها مي‏شود، اما رفتار بد باعث مي‏شود كارمندان فكر كنند تحت نفوذ و سلطه قرار گرفته‏اند، پس ميزان توليد آن‏ها به طور انفعالي تحت تأثير قرار خواهد گرفت.
تغيير محيط : از آن جايي كه وقتي محيط هر انساني تغيير مي‏كند، طرز فكر او نيز متأثر از آن، عوض مي‏شود. به عنوان يك قاعده‏ي اصلي، هر عملي كه در محيط كارمندان از شما سر بزند، روي افكار آن‏ها تأثير مي‏گذارد. تأثير احتمالي هر يك از اعمال زير، مانند رنگ كردن دوباره‏ي دفتر، تغيير ميزان حقوق، اصلاح سياست خود و تغيير يك الگوي كاري را قبل از انجام آن بسنجيد، زيرا اين حركات مي‏تواند روي طرز فكر كاركنان شما تأثير مثبت يا منفي داشته باشد.
(منبع :كتاب 13 اشتباه مهلك مديران)

برگشت به تلکس خبرها