هوا سرد است
چه نامرد است سرماي دم صبح
درون جيبهايم بسته يخ دستانم از سرما
چه سوز نا جوانمردي به زير گوشهايم نغمه مي خواند
شده قنديل يخ از شاخسار سيب آويزان
قدم هايم شمارش مي شود بر سنگفرش پر زبرف از دور
گمانم اسم اين زيبا...
زمستان است .
تقديم به تمام كهنه رفيقهاي اهري/فرهاد اميري