از دوره هفتم مجلس خاطرات تلخ و شيرين زيادي دارم درسال آخر تبليغات انتخاباتي كانديداهاي احتمالي ،براي دوره بعد زياد شده بود .چند نفر از دوستان و نزديكان پيشنهاد و اصرار كردند اين كمك هايي كه انجام مي شود بايد مردم بدانند، چرا نمي گويي و نمي گذاري از طريق شما انجام شود؟ به ظاهرحرف درستي بود ! چون چنين به نظر مي رسيد آنچه را كه به قصد قرب انجام شده و يا مي گرددكسي باخبر نمي شود و براي ربودن گوي سبقت خدمت از ديگران كه آستيتن بالا زده اند لاجرم بايد كاري كرد، اما من كه هيچ وقت دفتر و دستكي از ليست افرادي كه كاري برايش انجام شده بود در دست نداشتم و حتي نمي خواستم داشته باشم ،بايد تصميم مي گرفتم و بر خلاف ميل باطني مسيري كه سالهابا اعتقاد و بدون منت و با عشق فراوان رفته بودم ،به نوع ديگري عوض مي كردم.
يك آن غافل از اينكه، آنكه بايد بداند مي داند !، در زندان دروني خويش خدا را فراموش نموده و سفارش به عزيز مصر فرستادم، اگر چه به مدد توجه و الطاف كريمانه حضرت حق شيوه اي را كه مد نظر بود هيچ وقت عملياتي نشد و به فعل نرسيد، اما همين كه مدتي گوشه اي از ذهنم را به خود مشغول كرده بود و باعث كم رنگ شدن خلوص نيت براي خدمت مي شد و دل از خدا مي كند و به خلق خدا مي سپرد، خود خسران و ضرربزرگي بود كه بعد ها بيشتر احساس كردم .
يقين بدانيم هر كاري كه مي كنيم بازتاب و انعكاسش به خودمان برمي گردد چه نيكي باشد وچه بدي ! فقط دير و زود دارد ولي سوخت و سوز ندارد!
سعدي شيرازي مي فرمايد:
تو نيكي مي كن و در دجله انداز
كه ايــزد در بيــابــانــت دهـد بـاز!
و حافظ شيرازي مي فرمايد:
تو بندگي چو گدايان بشرط مزد مكن
كه خواجه خود روش بنده پروري داند