وطنم اي شكوه پابرجا
در دل امتحان ( التهاب ) دورانها
كشور روزهاي دشوار و
زخمي سربلند بحرانها
ايستادي به جنگ رو در رو
خنجر از پشت مي زند دشمن
گويي از ما در نهان بر ما
وطنم پشت حيله را بشكن
رگت امروز تشنه عشق است
دل رنجيده خون نمي خواهد
دل تو تا ابد براي تپش
غيرعشق و جنون نمي خواهد
شرم بر من اگر حريم تو
پيش چشمان من شكسته شود
واي بر من اگر نبينم چشم
رو به روياي عشق بسته شود
از تب سرد موجهاي خزر
تا خليجي كه فارس بوده و هست
مي شود با تو دل به دريا زد
مي شود با تو دل به دنيا بست