تلکس وب سايت شخصي ولي اله ديني: سلامت روان
پنجشنبه، 27 اسفند 1388 - 21:20     کد خبر: 43

همه متخصصان متفق القول‏اند كه سلامت روان در تحول شخصيت واحد نقشى بنيادين است. تصور تحول موزون انسان بدون وجود سلامت روان غيرممكن است. بى‏شك، عوامل متعددى بر سلامت روان تاثير مى‏گذارند كه فهرست كردن همه آن‏ها دشوار است؛ چرا كه وجود تفاوت‏هاى فردى ممكن است ‏به تنوع در عوامل مؤثر بر سلامت روان بينجامد. با اين حال، يافته‏هاى حاصل از پژوهش‏ها در زمينه‏هاى زيست‏ شناسى و علوم اجتماعى، دانش ما را درباره عواملى كه ممكن است‏ سلامت روان را تحت تاثير قرار دهند، وسعت ‏بخشيده‏اند

انسان از دو بعد جسم و روح تشكيل شده است كه بايد از هر دو بعد محافظت نمايد و نيازهاي هر دو را برآورده سازد. بحث سلامتي در مورد انسان يك مسئله مهم است كه معمولا عموم مردم سلامتي را مختص به جسم دانسته و به آن توجه مي نمايند، حال آن كه سلامتي روح نيز مهم است. در اصل سلامتي جسم و روح لازم و ملزوم يكديگرند كه ما در اين مقاله بنا داريم به چگونگي سلامت روح و روان بپردازيم.

يكى از شرايط لازم براى دست‏ يابى به سلامت روان، برخوردارى از يك نظام ارزشى منسجم مى‏باشد و تحقيقات انجام شده نيز عامل پيدايش بسيارى از ناسازگارى‏ها و نابهنجارى‏هاى روانى را تضادهاى ارزشى و عدم استقرار يك نظام ارزشى سازمان يافته در فرد مى‏دانند. اسلام ويژگى‏هاى شخصيت نابهنجار و بيمار و به تعبير اسلامى، «فى قلوبهم مرض‏» را در بعد عقيدتى، خصوصيات مربوط به روابط اجتماعى، خانوادگى و زندگى حرفه‏اى و عملى، خصوصيات احساسى و عاطفى، عقلانى، شناختى و خصوصيات بدنى بيان كرده است..
 

به اعتقاد چاهن، برخى از الگوهاى مهمى كه علت اختلال‏هاى روانى را از زواياى گوناگون مورد بررسى قرار مى‏دهند، عبارتند از:

1- الگوى پزشكى بر نقش شرايط اندام ‏ گوناگون كه مى‏تواند كنش مغز را تحت تاثير قرار داده، به اختلال روانى بينجامد، تاكيد ورزيده است.

2- الگوى روان تحليل‏گرى در وهله نخست، بر موقعيت‏هاى تنش‏ زايى كه به وسيله ايجاد اضطراب، متضمن تهديدى براى فرد است، متمركز مى‏شود. چنانچه فرد به طور مؤثر با موقعيت اضطرابى سازش حاصل كند، اضطراب حذف مى‏شود و در صورتى كه اضطراب و تنش ادامه يابد، فرد نوعا به مكانيزم‏هاى دفاعى گوناگون، كه سلامت روان وى را تحت تاثير قرار مى‏دهند، متوسل مى‏شود. اين الگو به تجارب آغازين كودكى در خانواده، كه به وسيله هدايت نادرست والدين سركوب شده است، اهميت ‏بسيار مى‏دهد.

3- الگوى رفتارى نگرى، ياد گيرى معيوب را عامل اساسى اختلال روانى مى‏داند. سلامت روان – به ‏طور گسترده‏اى - توسط شكست در يادگيرى رفتارهاى سازش يافته ضرورى يا ناكامى در تسلط يافتن بر موقعيت‏هاى اجتماعى به طور موفقيت ‏آميز تحت تاثير قرار مى‏گيرد. ناگفته پيداست كه رفتارهاى سازش نا يافته مانند ساير مهارت‏ها، از محيط آموخته مى‏شوند.

4- الگوهاى هستى ‏نگر - انسانى‏ نگر بر توقف يا تحريف تحول فرد به عنوان عاملى اساسى، كه بر سلامت روان اثر مى‏گذارد، تاكيد مى‏ورزند. اين الگوها بر تقويت انگيزش و شكل ‏گيرى «خود» در فرد تاكيد مى‏كنند. چنانچه فرد مجال‏هاى رشد فردى و خود شكوفايى را انكار كند، اضطراب، نااميدى و ناكامى را تجربه خواهد كرد كه در نهايت، به ناسازگارى وى خواهد انجاميد. اين الگو بيانگر اين نكته است كه انحراف از طبيعت انسانى، كه اساسا رو به توحيد يافتگى و سازندگى دارد، به وسيله شرايط  ناخوشايند محيطى موجب سازش نايافتگى مى‏شود.

5- الگوى بين فردى، نارضايى از روابط بين فردى را ريشه رفتار سازش نايافته مى‏داند.

6- ديدگاه بين فرهنگى - اجتماعى بر نقش آسيب‏ شناسى شرايط اجتماعى همچون فقر، تبعيض، فرقه‏هاى مختلف و خشونت، به عنوان عوامل مهمى كه بر سلامت روان افراد در جامعه اثر مى‏گذارند، تاكيد مى‏ورزد.


نظام ارزشى و سلامت روانيكى از شروط لازم براى دست ‏يابى به سلامت روان، برخوردارى از يك نظام ارزشى است و همان‏ گونه كه چاهن مى‏گويد: بهره ‏مندى از يك سلسله ارزش‏هاى شخصى و فلسفه‏اى مبتنى بر باورها، آرزوها و آرمان‏هايى كه با سعادت و تحقق خود و اطرافيان فرد پيوندى نزديك دارد، شرط لازم براى كسب سلامت روان است.
مزلو اصول و ارزش‏هاى افراد مايوس و درمانده و افرادى را كه واجد سلامت روانى هستند؛ دست ‏كم در برخى موارد، متفاوت مى‏داند؛ زيرا آنان داراى ادراكات و طرز تلقى‏هاى متفاوتى از جهان مادى، اجتماعى و جهان روان ‏شناختى خصوصى هستند كه همين ادراكات و طرز تلقى‏هاى متفاوت، نظام ارزشى فرد را رقم مى‏زنند. (5) به اعتقاد مزلو، نظام ارزش‏هاى فرد واجد سلامت روان بر پايه پذيرش فيلسوفانه طبيعت‏ خود، طبيعت ‏بشرى، حيات اجتماعى و طبيعت و واقعيت جسمانى حيات استوار است. در واقع، بخش عمده‏اى از قضاوت‏ها و ارزش ‏گذارى‏هاى هر روزه اين‏ گونه افراد، از پذيرش واقعيت ‏سرچشمه مى‏گيرد. آنچه را فرد واجد سلامت روان، كه خواستار تحقق خود است، تاييد يا تكذيب مى‏كند، بدان وفادار مى‏ماند يا خوشايند يا ناخوشايندش مى‏يابد، اغلب مى‏تواند همچون اشتقاقاتى كه ريشه در خصيصه پذيرش دارد، ادراك شود. (6)

ارزش‏ها، سازمان دهنده‏هاى اصلى اعمال و رفتارهاى شخصيت رشد يافته‏اند. شخصيت‏هاى سالم، چنان ‏كه شولتس، (Schultz,D) مى‏گويد، به جلو مى‏نگرند و انگيزه ‏شان هدف‏ها و برنامه‏هاى درازمدت است. آنان هدف جويند و اساس زندگى‏ شان كارى است كه بايد به انجام برسانند و همين است كه شخصيتشان را تداوم مى‏بخشد. (7)

از اين ‏رو، در اين فرآيند، هدف جويى آن دسته از رفتارها و كنش‏هايى كه فرد را به سمت هدف سوق مى‏دهند، واجد ارزش و جز آن فاقد ارزش به شمار مى‏رود.

آلپورت اين انگيزش يگانه ‏ساز يا باور وحدت ‏بخش را، كه در شخصيت‏هاى سالم بيش از روان آزرده نمايان است، «جهت داشتن‏» ناميده است. جهت داشتن، همه زواياى زندگى فرد را تحت تاثير قرار داده  و با يكپارچه كردن تمايلات و انگيزه‏هاى فرد، وى را به سوى هدف راهبرى مى‏كند و به او دليلى براى زندگى مى‏دهد. (8) آلپورت تاكيد مى‏كند كه ارزش‏ها به انضمام هدف‏ها، براى پرورش فلسفه يگانه‏ ساز زندگى بسيار مهم است.

روى، (Roy,E.C) داشتن فلسفه‏اى براى زيستن را يكى از شروط  ضرورى براى برخوردارى از سلامت روانى آرمانى ذكر مى‏كند و مى‏گويد: كسى كه به خوبى سازش يافته واجد فلسفه‏اى مستحكم در زندگى خود است و مى‏توان موارد ذيل را به او نسبت داد:

الف- بايد در جهانى مملو از حس تعهد و مشاركت اجتماعى فعال زندگى كند.

ب- زندگى پديده‏اى ارزشمند است كه اين ارزشمندى را مى‏توان به باورداشتن انسانيت‏ يا اعتقاد به هر مذهبى تعبير كرد.

ج- هيچ ‏كس به تنهايى نمى‏تواند زندگى كند. انسان تنها، جزيره‏اى است كه به خود منتهى مى‏شود. در حقيقت، هر فرد بخش اساسى و اجتناب ‏ناپذير يك فرد ديگر به شمار مى‏رود. چنانچه فلسفه فروم براين جمله مبتنى است كه «تمام افراد بشر برادرند و داراى ظرفيت عشق مولد.» (9)

بهره ‏مندى از يك نظام ارزشى پويا و استوار، فرد سالم را از روان آزرده متمايز مى‏سازد. شخص روان ‏آزرده، يا پايبند به هيچ ارزشى نيست‏ يا ارزش‏هايش ناقص، موقت و گذرا است. ارزش‏هاى روان‏ آزرده به آن اندازه استوار نيست كه تمامى جنبه‏هاى زندگى‏اش را به هم پيوند دهد و يگانه سازد. (10)


معيارهاى ‏سلامت وبيمارى ‏روانى از ديدگاه اسلامپيش از بيان معيارها، تذكر اين نكته لازم است كه درباره حقيقت و ماهيت انسان، دو نظريه اساسى مقابل يكديگر قرار گرفته‏اند:
1- نظريه الهيون.  2- نظريه ماديون.

بر اساس نظريه الهيون، انسان حقيقتى است مركب از جسم و بدن و روح و روان. روان انسان، جاويدان است و با مردن او فانى نمى‏شود. اما ديدگاه ماديون بر اين مبتنى است كه انسان جز همين بدن، چيز ديگرى نيست و با مردن، به كلى نابود مى‏شود و متلاشى شدن بدن يعنى متلاشى شدن شخصيت انسان.

به نظر مى‏رسد غفلت روان ‏شناسان از جنبه روحى در بررسى شخصيت انسان، به وضوح منجر به درك ناقص آن‏ها از انسان و كوتاهى در كوشش براى شناخت ‏خصوصيات  شخصيت‏ بهنجار و نابهنجار شده است. همان ‏گونه كه اريك فروم، (Fromm,E) ،روانكاو معروف، قصور و عجز روان ‏شناسى جديد را در شناخت صحيح انسان، كه ناشى از عدم توجه به بررسى جنبه روانى انسان مى‏باشد، مشاهده كرده است. متاسفانه امروزه مى‏بينيم كه روان‏ شناسى مبدل به علمى شده است كه درباره همه‏ چيز، بجز روان انسان بحث مى‏كند و مى‏كوشد جنبه‏هايى از انسان را، كه امكان آزمايش آن در آزمايشگاه وجود دارد، بشناسد!

اما ملاك‏هاى سلامت و بيمارى روانى از ديدگاه اسلام يا به عبارت ديگر، معيارهاى شخصيت‏ بهنجار، كامل، نمونه، مطلوب و مسلمان نمونه از غير آن چيست؟

به طور كلى، مى‏توان گفت: شخصيت ‏بهنجار از نظر اسلام، شخصيتى است كه جسم و روح او متعادل باشد و نيازهاى هر كدام ارضا شود. انسانى كه داراى شخصيت ‏بهنجار است، به جسم و سلامت و نيرومندى آن اهميت مى‏دهد و نيازهاى آن را در حدى كه شرع مقدس روا مى‏داند، برآورده مى‏سازد و همزمان با آن، به خدا ايمان مى‏آورد، عبادات و امورى را كه موجب رضايت ‏خدا هستند انجام مى‏دهد و از اعمالى كه موجب خشم خدا مى‏شود، اجتناب مى‏كند. بنابراين، از نظر اسلام، كسى كه پيرو هواى نفس خويش باشد، نابهنجار است و نيز كسى كه خواسته‏هاى جسمانى خود را سركوب كند و با رهبانيتى افراطى و رياضتى شديد باعث ضعف جسمى خود مى‏شود و تنها به ارضاى نيازها و تمايلات معنوى مى‏پردازد نيز نابهنجار تلقى مى‏شود؛ زيرا اين ‏گونه گرايش‏هاى افراطى و تفريطى با طبيعت و فطرت انسان، مخالف و ناسازگار است.  به همين دليل، هيچ ‏كدام از اين دو گرايش به شكل‏گيرى و تحقق ماهيت‏ حقيقى انسان نمى‏انجامد؛ چنان‏ كه او را به كمال حقيقى شخصيتى نيز نمى‏رساند.


الف-  ويژگى شخصيت ‏بهنجاربه ‏طور كلى، ويژگى‏هاى شخصيت‏ بهنجار و يا به تعبير اسلامى، «انسان نمونه‏» را مى‏توان در زمينه‏هاى اصلى و عمومى ذيل ذكر كرد:

1- ويژگى‏هاى عقيدتى:
يكى از كمالات لازم انسان، كه بايد در بازار دنيا كسب شود، ايمان است؛ آن ‏هم به مفهومى كه قرآن بدان قايل است؛ يعنى ايمان به خدا، پيامبران ‏عليهم السلام، كتب آسمانى، فرشتگان، روز قيامت و بهشت و جهنم. اين از آن روست كه انسان نيازمند به اصل برتر و هدفى عالى‏تر از زندگى فردى، شخصى و مادى خويش است كه زندگى را به خاطر آن هدف برتر و آن آرمان ما فوق شخصى بخواهد. به عبارت ديگر، انسان نمى‏تواند مطلوب ايده‏آل باشد، مگر اين ‏كه آرمان انسانى داشته باشد. «آرمان انسانى‏» يعنى هدفى ما فوق زندگى فردى و آرزوى عالى و برترى كه بخواهد خود و جامعه‏اش را بر اساس آن بسازد.
از نظر قرآن، تنها چيزى كه مى‏تواند هدف عالى‏تر و مطلوب انسانى باشد، فقط خداست؛ غير از او هيچ موجود ديگرى شايستگى هدف بودن و محل ايمان بودن را ندارد. لازمه چنين ايمانى تسليم است؛ تسليم در مقابل آنچه به او ايمان دارد؛ به عبارت ديگر، ايمان وقتى كامل و حقيقى است كه انسان به همان نسبت كه در مقابل آنچه به آن ايمان دارد و آرمان اوست، تسليم باشد و در مقابل غير او كافر. بنابراين، يكى از ويژگى‏هاى انسان مطلوب، ايمان و تسليم و عنصر ديگر، كفر و عصيان است (كفر به طاغوت).

به بيان ديگر، جهان از ديدگاه انسان با ايمان و خداپرست، نه مجموعه‏اى از عناصر، نيروها و قوانين كور، بلكه پيكرى زنده و معنا دار است. خدا پرست آگاه، خود را در برابر هستى‏اى مى‏يابد كه مى‏فهمد، احساس مى‏كند و اراده‏اى آگاه بر آن حاكم است. فقدان خدا سيماى طبيعت را ابلهى مى‏نمايد كه انسان خود را با او بيگانه حس مى‏كند. غيبت ‏خدا، هستى را قبرستان بيكرانه‏اى مى‏كند كه انسان خود را در آن تنها مى‏يابد. هستى پوچ، زندگى را نيز پوچ مى‏سازد و ناچار انسان نيز به پوچى مى‏رسد. نمى‏توان در جهانى كه از شعور، اراده و جهت عارى است، از «مسؤوليت انسان‏» سخن گفت. مسؤوليت انسان - كه فرد را به فدا كردن و نثار جان و مالش وا مى‏دارد - اگر ريشه در عمق هستى نداشته باشد و بى‏پايه و پايگاه وجودى باشد، مفهومى ذهنى و خيالى مى‏شود، در حالى‏ كه ايمان و باور به خدا، كه آفرينش را داراى شعور و هدفدار معرفى مى‏كند، طبعا ديد مثبتى به انسان در مقابل نظام كلى هستى و قوانين حاكم بر آن مى‏دهد.


2- ويژگى‏هاى عبادى:

عبادت خدا انجام فرايضى از قبيل نماز، روزه، زكات، حج، جهاد در راه خدا با جان و مال، ذكر خدا، توكل بر خدا و طلب بخشش از خدا يا توبه است.«عبادت‏» در اين ‏جا، به معناى سرسپردگى انسان عابد به اين ارزش‏هاست؛ تمرينى است در خود سازى تا وجود سست، ناهموار، متزلزل و پر ترديد آدمى در مسير هموار و استوارى قرار گيرد و خود را از حضيض به اوج بى‏نهايت و قرب به خدا برساند و با اين قرب، تخلق به اخلاق الهى پيدا كند و همه ارزش‏ها در وجودش متجلى گردد.


3- ويژگى‏هاى مربوط به روابط اجتماعى:
رفتار خوب با مردم، جود و احسان، تعاون و همكارى، وجدان ‏كارى، اتحاد و همبستگى، امر به معروف و نهى از منكر، عفو و ايثار، اجتناب از كارهاى بيهوده از جمله اين روابط است. به عبارت ديگر، آنچه بيش از هر چيز، حق را محترم، عدالت را مقدس، دل‏ها را به يكديگر مهربان و اعتماد متقابل را ميان افراد برقرار مى‏سازد و همه افراد جامعه را مانند اعضاى يك پيكر به هم پيوند مى‏دهد و متحد مى‏كند، ايمان به خداست.

4- ويژگى‏هاى مربوط به روابط خانوادگى:
نيكى به والدين و خويشاوندان، حسن معاشرت با همسر، سرپرستى خانواده و پرداخت نفقه، صله رحم و مانند آن، همگى در سايه ايمان به خدا حاصل مى‏شود؛ مثلا، در روايتى امام صادق‏ عليه السلام در زمينه خوش‏ رفتارى با والدين مى‏فرمايد: «هركه به پدر و مادر خود نگاه تند و خشم‏ آلود كند، اگر چه به وى ستم كرده باشند، خداوند نمازش را نمى‏پذيرد.» يا پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله در زمينه ازدواج مى‏فرمايد: «هركس ازدواج كند نيمى از دينش را حفظ نموده است. پس در مورد نيم ديگرش تقواى الهى پيشه كند.» يكى از علل اين‏ كه در اسلام ازدواج يك عمل مقدس و عبادت به شمار مى‏آيد، با اين ‏كه از مقوله لذات و شهوات است، آن است كه ازدواج اولين قدم انسان از خود پرستى و خود دوستى و خود محورى به سوى غيردوستى است.

5- ويژگى‏هاى اخلاقى:
بردبارى، صداقت، عدالت، امانت ‏دارى، وفاى به عهد، پاك‏ دامنى، فروتنى، عزت نفس، سخت ‏كوشى در گرفتن حق، قدرت اراده، حاكميت و تسلط  بر هوا و شهوت نفس و خود راى نبودن از جمله ويژگى‏هاى اخلاقى انسان نمونه و كامل است كه قرآن معرفى نموده است.
6- ويژگى‏هاى انفعالى، احساسى و عاطفى:
از جمله اين ويژگى‏هاست: خدا دوستى، ترس از عذاب خدا، اميد به رحمت او، مردم دوستى و خيرخواهى نسبت‏ به آنان، مهربانى، فرو خوردن خشم و مهار غضب، تجاوز نكردن به حقوق ديگران، حسد نبردن به آنان، سرزنش نفس، احساس پشيمانى در صورت ارتكاب گناه، پرهيز از غيبت و تهمت و پرهيز از استهزاى آنان. انسان كاملى كه اسلام معرفى مى‏كند قلبش سرشار از امنيت، اميد و آرامش است، مى‏تواند بدى‏ها را با خوبى‏ها دفع نمايد و كينه و خشم خود را فرو نشاند؛ زيرا پيامبرگرامى ‏صلى الله عليه وآله فرموده است: «كسى كه خشم خود را - در حالى ‏كه قادر بر اعمال آن است - فرو نشاند، خداوند متعال قلب او را از امنيت  و ايمان سرشار مى‏سازد.» (11)

7- ويژگى‏هاى عقلانى و شناختى:

تفكر در هستى و آفرينش، طلب معرفت و دانش و پيروى نكردن از ظن و گمان از ويژگى‏هاى انسان كامل است؛ انسانى كه اهل تفكر باشد و بتواند در مورد مسائل كلى عالم فكر كند و به دقايق رموز عالم پى ببرد و قدرت تجزيه و تحليل در مسائل را داشته باشد.


8- ويژگى‏هاى مربوط به زندگى حرفه‏اى:
اخلاص در عمل و خوب كاركردن، وجدان‏ كارى، تلاش فعالانه و مجدانه براى كسب روزى حلال، مبارزه با فقر، فساد، تبعيض و مراعات ضوابط از اين صفات است.

9- ويژگى‏هاى بدنى:
در اين زمينه مى‏توان از صفاتى مانند نيرومندى، سلامت، پاكيزگى و طهارت نام برد.
تصويرى كه قرآن از انسان كامل و نمونه براى ما ترسيم مى‏كند داراى اين ويژگى‏ها و معيارهاست؛ الگويى از انسان مؤمن كه بايد براى تخلق يافتن بدان تلاش كنيم. پيامبر بزرگوارصلى الله عليه وآله نيز نخستين گروه مسلمانان را بر اساس همين ويژگى‏ها تربيت نمودند و در نتيجه، شخصيت آنان را كاملا دگرگون كردند و از آنان اشخاص مؤمنى ساختند كه توانستند چهره تاريخ را تغيير دهند. امروز نيز وظيفه ما اين است كه ابتدا اين ويژگى‏ها را در خودمان و سپس در ديگران ايجاد كنيم تا بتوانيم جامعه اسلامى سالمى همراه انسان‏هاى كامل به وجود بياوريم.


ب-  ويژگى‏هاى شخصيت نابهنجارويژگى‏هاى انسان كامل و نمونه و به تبع آن، معيارهاى سلامت روانى از ديدگاه اسلام بيان گرديد. اما معيارهاى بيمارى روانى و ويژگى‏هاى انسان نابهنجار و به تعبير قرآنى، انسان‏هايى كه در قلوب آن‏ها مرض است، گرچه تا حدى از راه مقابله با معيارهاى سلامت روانى فهميده مى‏شود، اما به اختصار بعضى از آن‏ها ذكر مى‏شود. ويژگى‏هايى كه در اين‏ جا ذكر مى‏شود مربوط به دو دسته انسان‏هاى نابهنجار است: كافران، منافقان.
1- ويژگى‏هاى عقيدتى:
الف- كافران: عدم ايمان به خدا، پيامبران‏ عليهم السلام و روز قيامت.
ب- منافقان: عدم اتخاذ موضعى مشخص در برابر توحيد، اظهار ايمان در ميان مسلمانان و اظهار كفر و شرك در ميان مشركان.

2- ويژگى‏هاى عبادى:
الف- كافران: پرستش غير خدا كه هيچ سودى براى آنان ندارد.
ب- منافقان: انجام عبادات از روى ريا و بدون اعتقاد قلبى و انجام نماز از سر كسالت و تنبلى.

3- ويژگى‏هاى مربوط به روابط اجتماعى:
الف- كافران: ظلم در رفتارشان با مؤمنان، تمسخر آن‏ها و امر به منكر و نهى از معروف.
ب- منافقان: امر به منكر و نهى از معروف، فتنه‏انگيزى از طريق پخش شايعه در ميان مسلمانان، تمايل به فريب مردم، سوگند خوردن براى باوراندن سخنان خود به ديگران، آراستگى از نظر ظاهر، قيافه و لباس تا جلب توجه كنند و ديگران را تحت تاثير قرار دهند.

4- ويژگى‏هاى اخلاقى:
الف- كافران: پيمان ‏شكنى، فسق و فجور، غرور و تكبر، پيروى از هواى نفس.
ب- منافقان: عدم اعتماد به نفس، پيمان ‏شكنى، ريا، ترس، دروغ، بخل و سودجويى، پيروى از هواى نفس و فرصت ‏طلبى.

5- ويژگى‏هاى انفعالى، احساسى و عاطفى:
الف- كافران: نفرت، كينه و حسادت نسبت ‏به مؤمنان.
ب- منافقان: نفرت و كينه نسبت ‏به مسلمانان، ترس از مؤمنان و هراس از مرگ.

6- ويژگى‏هاى عقلانى و شناختى:
الف- كافران: جمود فكرى و ناتوانى در ادراك و تعقل، مُهرزدگى بر دل‏هاى آن‏ها، تقليد كوركورانه از عقايد و سنت‏هاى نادرست پدران و فريب دادن خود.
ب- منافقان: ترديد و شك، ناتوانى در قضاوت و تصميم‏ گيرى و تفكر درست، مُهرزدگى بر دل‏هاى آن‏ها و توجيه كارهاى نادرست ‏خود.

همان ‏گونه كه معلوم است، تصويرى كه قرآن از شخصيت اين دو گروه نابهنجار ترسيم مى‏كند بسيار شبيه خصوصيات انسان‏هاى نابهنجارى است كه امروزه روان ‏شناسان ارائه مى‏دهند.


سير به سوى كمالحال ممكن است اين سؤال مطرح شود كه اگر كسى بخواهد در جهت‏ سير تكاملى قرار بگيرد و انسان كاملى شود، بايد از كجا شروع كند و چه ابزار و وسايلى در اختيارش قرار دارد؟
الف- مراحل سيرپاسخى كه عرفاى اسلامى و علماى اخلاق و تربيت اسلامى به اين سؤال داده‏اند اين است كه نقطه آغازين اين حركت و مراحل سير انسان به سوى كمال - و به سوى خدا - گذر از چهار مرحله مى‏باشد:
1- مرحله تحليه:

يعنى مرحله آراستن ظاهر به شريعت اسلامى و انجام واجبات و ترك محرمات.  بنابراين كسى كه آلوده به گناه است، هنوز اولين گام را در سير تكاملى برنداشته است.

2- مرحله تخليه:

يعنى دور ريختن صفات ناپسند جا گرفته در باطن انسان و به تعبير ديگر، پيراستن خويش از اوصاف نكوهيده و ناستوده و مذموم. اين صفات ناپسند همانند مردابى هستند كه اگر انسان مواظب نباشد، بوى تعفن آن، تمام وجود او را در بر مى‏گيرد.

3- مرحله تجليه:

يعنى مرحله آراستن باطن و درون به صفات خوب، پسنديده و ستوده. بايد توجه داشت كه صفات پسنديده باطنى دو دسته‏اند:

الف- صفات انسانى: مانند خوش‏ خلق بودن، با ادب بودن و غضب نداشتن.

ب- صفات سير و سلوكى: مانند ايمان و معرفت پروردگار، عزم بر بندگى، توكل و تقوا.

4- مرحله فنا:

يعنى مرحله فانى ‏شدن در خدا، نابود شدن غير خدا از ديد و مشاهده انسان، مرحله مخاطبه و مكالمه انسان با خدا و مرحله حضور بى‏حجاب؛ يعنى مرحله‏اى كه حجاب بين بنده و پروردگارش برداشته مى‏شود و او چنان جذب پروردگارش مى‏شود كه جميع ما سوا به چشم او نمى‏آيد. اين مرحله، مرحله «انسان كامل‏» شدن است.


ب- ابزار سير،اما ابزار و وسايلى كه در اختيار انسان قرار دارد تا او را در جهت رسيدن به كمال يارى دهد، از نظر اسلام «مراقبه‏» به همراه لوازم آن مى‏باشد. به بيان ديگر، از نظر اسلام، اگر كسى بخواهد خود سازى كند و به كمال شايسته خود برسد، يكى از مهم ‏ترين ابزارها، «مراقبه‏» است، منتها موفقيت در مراقبه، متوقف بر لوازمى است كه توضيح هر يك به اختصار در ذيل مى‏آيد:
1- مشارطه:

يعنى انسان ابتدا بايد با خودش قرارداد و پيمان ببندد كه طبق برنامه‏اى عمل كند؛ بدين ‏گونه كه تصميم بگيرد و بخواهد كه از رفتار، گفتار و انديشه‏هاى غيرالهى، فاصله بگيرد و به رفتار، گفتار وانديشه‏هاى الهى نزديك‏ تر شود و به تدريج، «خوى الهى‏» به خود بگيرد.

2- مراقبه:

يعنى انسان در طول زندگى، مدام مراقب حال و وضع خود باشد تا مطابق پيمانى كه با خود بسته، عمل كند و - به اصطلاح - خود را به دست امواج هوا و هوس نسپارد، بلكه از حالت انفعالى خارج شود و موضعى فعال پيدا كند تا به تدريج، بتواند نقشى را كه شايسته است در هدايت ‏سرنوشت‏ خود و ديگران بر عهده بگيرد. چنين فردى لازم است در زندگى فردى هدفمند باشد و اهداف الهى را ماوراى ساير اهداف زندگى خود قرار دهد. البته ميزان موفقيت انسان در جهت مهار و تعديل و مواظبت از اعمال خود، علاوه بر سعى و تلاش و دقت او با مراتب ايمان، تقوا و توجه او به خدا متناسب است.

3- محاسبه:

يكى از لوازم موفقيت در مراقبه اين است كه سالك در آخر هر روز، زمان مناسبى را  براى رسيدگى به اعمال روزانه خود اختصاص دهد و از خود حساب بكشد كه آيا مطابق پيمانى كه بسته است عمل كرده يا نه؟ هدف از اين كار عبارت است از كاهش تدريجى عادات رذيله و زشت مانند حسد، غيبت، تهمت، ريا و منفى‏ گرايى و افزايش تدريجى عادات نيكو همچون اخلاص، هم‏ دلى، نوع ‏دوستى و ايثار. در اين مرحله، اگر سالك مطابق پيمان عمل كرده باشد، بايد شكر و سپاس الهى به جاى آورد و سجده شكر انجام دهد.

4- معاتبه:

اگر سالك مطابق عهد و پيمانى كه بسته عمل نكرده باشد، پاى «معاتبه‏» به ميان مى‏آيد؛ يعنى بايد خود را ملامت كند و مورد سرزنش و عتاب قرار دهد كه چرا پيمان ‏شكنى كرده؛ پس توبه و استغفار كند كه ديگر پيمان ‏شكنى نكند.

5- معاقبه:

اگر سالك مطابق قول و قرارى كه بسته عمل كرده، اما مقدار كمى هم تخلف داشته باشد، مساله «معاقبه‏» مطرح مى‏شود، يعنى بايد خود را رنج دهد و عقاب نمايد و از بعضى از نعمت‏ها محروم سازد؛ مثلا، اگر قرار گذاشته  بوده تفريح كند، به سبب خلافى كه انجام داده خود را از تفريح محروم سازد.

6- مجاهده:

اگر مقدار تخلف زياد باشد - يعنى كار شايسته‏اى انجام داده، اما كار ناشايست زيادى نيز كرده - در اين ‏جا مساله «مجاهده‏» پيش مى‏آيد. در اين مرحله، مجازات و تنبيه شديدتر است؛ به اين معنا كه عقوبت‏ها با انجام كارهاى سخت - مانند روزه‏هاى مستحبى و برخى ديگر از عبادت‏ها - همراه است تا خود را بسازد و جهاد نمايد و دوباره از برنامه تخلف نكند.

بدين ‏سان، به تدريج، شخص مهار نفس خود را در دست مى‏گيرد و آن را در مسير مطلوب، كه همان مسير الهى شدن تدريجى است، هدايت مى‏نمايد.


راهكارعملي با استفاده از ابزارهاى شش‏ گانه، «برگه ثبت فعاليت‏هاى روزانه‏» اى تنظيم گرديد و در اختيار 200 دانشجوى دختر (12) قرار داده شد تا اعمال، رفتار و حتى افكار خود را به مدت دو هفته زير ذره ‏بين قرار دهند و ثبت نمايند. نتيجه اين كار پس از دو هفته، به اعتراف خود دانشجويان بسيار سودمند بود؛ چون آنان توانسته بودند به نقاط ضعف و قوت خود بهتر پى ببرند و در جهت مهار و از بين بردن يا تقويت آن‏ها تلاش كنند.
دستور اجرااز آزمودنى خواسته مى‏شود به مدت دست‏ كم دو هفته، كارهاى خوب خود را - مانند خيرخواهى، ايثار، احترام به والدين، صله رحم و خواندن نماز سر وقت - و همچنين كارهاى نا شايست ‏خود را - مانند غيبت، دروغ، حسادت، پرخاشگرى و قضا شدن نماز - در هر روز، در ستون‏هاى برگه ثبت فعاليت‏هاى روزانه به تفصيل يادداشت كند. سپس در پايان هر روز (پيش از خواب) به محاسبه اعمال روزانه‏اش بپردازد و ببيند كه چقدر سود و زيان كرده است. اگر پس از محاسبه، مشاهده نمود كه كارهاى شايسته‏اى انجام داده است، در اين صورت، سجده شكر به جا آورد و از خدا بخواهد كه به او توفيق دهد كارهاى شايسته بيشترى انجام دهد و اگر مشاهده نمود كه كارهاى بدى نيز انجام داده است، در اين صورت، توبه و استفغار نمايد و از خدا بخواهد كه او را به خاطر انجام اعمال نا شايست، ببخشد. بهتر است انجام سجده شكر و توبه و استغفار همراه وضو باشد، همچنين بهتر است ابزارهاى شش‏ گانه (مشارطه، مراقبه، محاسبه، معاتبه، معاقبه و مجاهده) هميشه در ذهن حاضر باشد تا سالك بداند چه قول و قرارهايى با خود گذارده است 

                                                                             منبع :سايت تبيان


برگشت به تلکس خبرها