ياد خدا آثار سازنده روحي و اخلاقي فراواني دارد كه ياد متقابل خدا از بنده، روشني دل، آرامش قلب، ترس از (نافرماني) خدا، بصيرت و شناخت شيطان، بخشش گناهان، و علم و حكمت از جمله آنهاست .
يكي از زيباترين جلوه هاي ارتباط عاشقانه با خدا و اساسي ترين راه هاي سير و سلوك، ذكر است; يعني مترنم بودن زبان و قلب انسان به اسماء حسناي الهي و شاداب نگه داشتن گل روح در زير باران يادحق .
ذكر خدا، از يادبردن هستي محدود خويش در رهگذر ياد اسماي الهي است و تداوم و استمرار آن زنگار گناهان را از روي دل مي زدايد; زيرا غفلت و فراموشي حق تعالي، ساحت دل را مكدر مي كند . از اينجاست كه يكي از رسالت هاي اولياي الهي و كتابهاي آسماني، برطرف نمودن اين كدورت و تاريكي است و به همين علت «ذكر» را از اوصاف پيامبر و از نام هاي قرآن شمرده اند; چنانكه قرآن مجيد به ذكر بودن پيامبر صلي الله عليه و آله چنين اشاره مي كند:
«... قد انزل الله اليكم ذكرا × رسولا يتلوا عليكم آيات الله ...» (1) .
«خداوند ذكري (رسولي) را به سوي شما فرستاد تا آيات خدا را بر شما تلاوت كند» . همچنين از نام هاي قرآن مجيد ذكر مي باشد: «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون » (2) . «ما ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم و آن را حفظ خواهيم كرد» .
وجه نامگذاري پيامبر صلي الله عليه و آله و قرآن به ذكر اين است كه موجب يادآوري خداوند متعال مي باشند; زيرا يادآوري منوط به دانش قبلي است و اين پيامبران و كتاب هاي آسماني مي باشند كه پرده غفلت و فراموشي را از روي دل كنار زده و نور الهي را بدان مي تابانند . بنابراين ياد خدا انسان را از حضيض ماديت به اوج معنويت مي رساند و اميد را در انسان زنده مي كند و ياس و نااميدي را كه از تنگناهاي زندگي مادي و معادلات بشري ناشي مي گردد، برطرف مي كند .
ذكر خدا ارتباط معنوي عبد سالك با رب مالك است و اين انسان است كه نبايد خود را وقف زندگي مادي كند و مقصد را در خود و دنياي خود محدود سازد، بلكه بايد خود را براي سفر پر فراز و نشيب ابديت آماده و مهيا كند .
ذكر خداوند آثار و ثمرات اعجاب آور و با شكوهي دارد كه هريك از آنها در سازندگي روحي و اخلاقي انسان تاثير به سزايي دارد . عمده ترين اين آثار و ثمرات به شرح زير است:
1- ياد خدا نسبت به بنده
اولين اثر ياد خدا اين است كه خداي متعال نيز انسان را ياد مي كند: «فاذكروني اذكركم ...» (3) «مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم » . از اينكه در اين آيه شريفه ياد خداوند متعال، منوط به يادكردن بنده شمرده شده است، يك نكته دقيق فهميده مي شود و آن عبارت است از تصور دو نوع ذكر از طرف خدا; الف: ذكر عام . ب: ذكر خاص .
ذكر عام عبارت از هدايت عام الهي است كه شامل تمام موجودات مي باشد و اختصاص به گروه خاصي ندارد و شاهد آن آثار ذكر عام الهي در پهنه گيتي مي باشد . و آن اعطاي مواهب و عطاياي گوناگون خداوند به تمام ممكنات مي باشد و اين ياد همگاني كه فيض مستمر الهي است، هرگز قطع نمي شود .
اما ذكر خاص به بندگان خاص و ذاكر تعلق دارد و يك نوع توجه و لطف است از جانب خداوند متعال .
2- روشني دل
خداوند; ذكر خويش را موجب نوراني شدن و بيداري دل ها مي داند . مردن دل و افسردگي از هولناك ترين سيه روزي هاست; به طوري كه حضرت علي عليه السلام اولين سفارششان به امام حسن مجتبي عليه السلام - در نامه اي كه به فرزند ارجمندشان نوشته اند - اين است كه بيش از هرچيز به آباداني دل خويش بپردازد: «فاني اوصيك بتقوي الله - اي بني - و لزوم امره و عمارة قلبك بذكره ...» (4) .
«پسرم! تو را به تقوا و التزام به فرمان خدا، آباد كردن قلب و روح با ذكر او و چنگ زدن به ريسمان الهي توصيه مي كنم ...» .
يكي از مؤثرترين عوامل علاج مرگ دل و احياي دوباره آن، پناه بردن به ذكر خداست; ذكر حق نور است و مداومت در آن، قلب را از تاريكي و نااميدي و قساوت نجات مي دهد; شفافيت و لطافت و درك و شور و عشق به آن مي بخشد و گرمي و تپش و نشاط تازه در آن مي دمد . اين ثمره ذكر را حضرت علي عليه السلام چنين گوشزد مي كند:
«ان الله تعالي جعل الذكر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة ...» (5) ; «خداوند متعال ياد خويش را جلاي قلبها قرار داده، كه در اثر آن گوش، پس از سنگيني مي شنود و چشم پس از كم سويي مي بيند و بدين وسيله پس از لجاجت و دشمني منقاد و رام مي گردد» .
3 - آرامش قلب
سومين اثري كه براي ياد خدا بيان مي شود آرامش دل آدمي است . به تعبير قرآن طمانينه و سكون قلب از جمله آثار مستقيم ياد خداست: «الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكرالله الا بذكر الله تطمئن القلوب » (6) ; «كساني كه ايمان آورده اند و دل هايشان به ياد خداست، بدانيد تنها با ياد خدا دل ها آرام مي گيرد» .
ياد خدا داروي معنوي اضطراب و افسردگي است كه از نظر روانشناسي علل آن ترس، آينده مبهم، نگراني از شكست خوردن، ترس از بيماري ها و نگراني از عوامل طبيعي مي باشد . گذشته از مساله بيماري اضطراب، آرامش طلبي در فطرت انسان ريشه دارد و در سرشت انسان ها حس آرامش جويي نهفته است و بسياري از فعاليت هاي آدمي در حقيقت پاسخ به نداي الهي فطرت است .
وقتي به زندگي خود و بسياري از افراد نظر مي كنيم، مي بينيم هدف بسياري از كارهاي ما دست يابي به گوهر گرانبهاي آرامش است; يعني انسانها در طول زندگي خود تلاش مي كنند تا به آرامش خاطر و طمانينه نايل شوند . در اين نقطه بين انسان ها اشتراك نظر وجود دارد، ولي اختلاف نظر در تعيين و تشخيص چيزهايي است كه به زندگي آرامش مي بخشد .
بسيارند كساني كه اين گوهر نفيس را در گرو ثروت اندوزي و رفاه مادي مي دانند و آرامش گم شده خود را در آن مي جويند و به قول خودشان، پشت خود را مي بندند تا براي عمري، خيال آسوده و آرامش خاطر داشته باشند; گروهي نيز آرامش را در كسب مقام و شهرت مي بينند و براي آن خود را به آب و آتش مي زنند; گروهي - به اشتباه - آرامش را در پناه بردن به دامن «اعتياد» مي بينند تا دمي آرامش و تسكين يابند كه اين آرامش كاذب است .
ولي قرآن مجيد تنها نسخه شفابخش اضطراب را ياد خدا مي داند و تنها پاسخ نداي فطرت را ذكر خدا مي بيند (7) ولي مقصود ذكر قلبي است نه ذكر زباني; زيرا قرآن كريم آن ذكر زباني را كه با ذكر قلبي همراه نيست، ممدوح نمي شمارد بلكه مذموم مي داند درباره نماز مي فرمايد: «... اقم الصلاة لذكري » (8) «نماز را با ياد من اقامه كن » . و در سوره ماعون مي فرمايد: «فويل للمصلين × الذين هم عن صلاتهم ساهون » (9) «واي بر نمازگزاراني كه از نمازشان غافل اند» . معلوم مي شود اگر كسي نماز بخواند، هرچند كه ذكر خدا بر زبانش جاري است ولي غافل باشد و نداند چه مي گويد، كارش زار است .
بنابراين، مقصود اصلي، ذكر قلبي است نه ذكر زباني . ذكر زباني زمينه است براي پيدايش ذكر قلبي و آرامش با ذكر قلبي مشكلات را حل مي كند (10) .
خداوند در سوره طه خطاب به حضرت موسي و هارون عليه السلام مي فرمايد: «اذهب انت و اخوك بآياتي و لا تنيا في ذكري » (11) «تو و برادرت با آيات و معجزات من حركت كنيد و در ياد كردن من سستي نكنيد» . اين ذكر، ذكر قلب است; زيرا انساني كه در برابر خطر مواجه مي شود و به مقاومت در برابر آن خطر، ماموريت پيدا مي كند، با ذكر زباني نمي تواند مشكلي را حل كند; طمانينه است كه مشكلات را حل مي كند و طمانينه، با ذكر قلب است نه با ذكر زبان . البته ذكر زبان خوب است و زمينه را براي ذكر قلب فراهم مي كند (12) .
در خصوص اين بحث كه ياد خدا و ذكر قلبي آرام بخش دلهاست، امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «ان القلب ليتجلجل في الجوف يطلب الحق فاذا اصابه اطمان و قر» (13) . «دل آدمي از درون مضطرب مي شود و در حقيقت خواهان حق است پس آنگاه كه به حق رسيد، آرام و قرار مي گيرد» .
4- خشيت و ترس از خدا
از جمله آثار ياد خدا براي مؤمنان، خداترسي و خشيت مي باشد . قرآن در اين زمينه مي فرمايد: «انما المؤمنون الذين اذا ذكر الله و جلت قلوبهم ...» (14) «تنها مؤمنان هستند كه هرگاه يادخدا به ميان آيد، دل هايشان ترسان شود» . كه اين ترس از درك عظمت و علم ايشان سرچشمه مي گيرد; لذا خداوند در قرآن تنها عالمان را متصف به خشيت مي داند و در سايه خشيت از خداوند است كه انسان از ارتكاب معاصي اجتناب مي ورزد .
5 - بصيرت يافتن و شناخت شيطان
يكي از عوامل اصلي سقوط انسان و سيه روزي او، افتادن به دام هاي ناپيداي شيطان است و ذكر حق به انسان بصيرتي مي دهد كه وسوسه هاي پنهان و دام هاي ناپيداي شيطان را به سهولت بشناسد و در دام او نيفتد:
«ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون » (15) . «اهل تقوا آن هنگام كه دچار وسوسه گروهي از شياطين شوند به ياد خدا مي افتند و در آن وقت است كه بينا مي گردند» .
6- بخشش گناهان
از آثار و ثمرات اخروي ياد خداوند، مغفرت الهي مي باشد كه شامل حال يادكنندگان خدا مي گردد و اضافه بر آن، خداوند وعده اجر و پاداش بزرگ نيز به ايشان داده است . قرآن مجيد در اين باره مي فرمايد: «... و الذاكرين الله كثيرا و الذاكرات اعد الله لهم مغفرة و اجرا عظيما» (16) . «مردان و زناني كه بسيار ياد خدا كنند، خداي متعال براي آنان آمرزش و پاداش بزرگ آماده نموده است » .
انسان مؤمن بر اثر لغزش هايي كه در مدت عمر داشته است، در اندوه و نگراني به سر مي برد و دائم به دنبال انجام كارهايي است كه باعث آمرزش گناهان وي گردد، از طرفي خداي غفار، باب توبه و آمرزش خود را بر روي بندگان خود گشوده و فرموده است: «قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا ...» (17) . «بگو اي بندگان من كه با ارتكاب گناهان بر خود زياده روي نموديد از رحمت خداوند نوميد نباشيد; زيرا خداوند متعال جميع گناهان را مي آمرزد» .
از طرف ديگر; خداوند كارها و راه هاي متعددي را براي آمرزش بندگان قرار داده است و هركس با وسيله اي مي تواند براي خود آمرزش طلب كند و از آن جمله است ذكر بسيار خداي متعال .
7 - حكمت و علم
يكي ديگر از ثمرات ذكر، پختگي عقل و كمال و حكمت است . ذكر باعث فروزان شدن قوه ادراك انسان و جوشش فكر و انديشه مي شود . جان فرد شايستگي اين را پيدا مي كند كه منعكس كننده حقايق غيبي در خود گردد و خداوند به انديشه و عقل اين افراد مدد رساند . اين حقيقت را اميرالمؤمنين عليه السلام صريحا بيان نموده و بزرگاني هم آن را تجربه كرده اند . شيخ الرئيس ابن سينا و صدرالمتالهين تصريح دارند كه گاه در يك مساله علمي و فلسفي به بن بست رسيده و قادر به حل آن نبوده اند و به ذكر و نماز پرداخته اند و مطلب برايشان آشكار شده است .
حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: «... و ما برح لله - عزت آلاؤه - في البرهة بعد البرهة و في ازمان الفترات عباد ناجاهم في فكرهم و كلمهم في ذات عقولهم فاستصبحوا بنور يقظة في الابصار و الاسماع و الافئدة ...» (18) . «و همواره براي خداي تعالي - كه نعمتهايش بزرگ است - در هر برهه اي بعد از برهه ديگر و در دوران هاي نبودن پيامبران و سستي دين، بندگاني بوده اند كه خداوند در انديشه هايشان با آنان راز گفته و در عقل هايشان با آنان سخن مي گفته است . اينان چراغ هدايت را به روشنايي بيداري در ديده ها و گوش ها و دل ها افروختند ...» .
گاهي انسان درنقطه مقابل ذكر ويادخدا به غفلت يا فراموشي مبتلا مي شود كه نياز به يادآوري دارد «غفلت »داراي مفهوم وسيع و گسترده اي است كه هر گونه بي خبري از شريط زمان ومكاني(كه انسان در آن زندگي مي كند)و از واقعيت هاي فعلي و آينده و گذشته خويش و از صفات و اعمال خود و از پيامها و آيات حق و همچنين هشدارهايي كه حوادث تلخ و شيرين زندگي،به انسان ها مي دهد را شامل مي شود.
بي خبري از اين واقعيت ها و نداشتن موضع گيري صحيح در برابر آنها،خطر بزرگي براي سعادت انسان ها است،خطري كه هر لحظه ممكن است،دامان انسان را بگيرد و اورا به كام نيستي فرو برد،خطري كه مي تواند زحمات ساليان دراز عمر انسان را در يك لحظه بر باد دهد
1- عوامل غفلت
«غفلت »و بي خبري سرچشمه هاي زيادي دارد كه نخستين عامل آن،جهل وناآگاهي است.
عدم شناخت مقام پروردگار،بي توجهي به مساله قيامت،ناآگاهي نسبت به بي اعتباري مال و مقام و ثروت دنيا،بي خبري از وسوسه هاي شيطان و شيطان صفتان،ازمهمترين عوامل غفلت است.
امام امير مؤمنان علي عليه السلام در اين زمينه مي فرمايند:«ان من عرف الايام لم يغفل عن الاستعداد،كسي كه وضع روزگار(و بي اعتباري دنيا)را بداند از آمادگي براي سفر آخرت غافل نمي شود» (30).آري!جهل به هر يك از اين امور،سبب افتادن در گرداب «غفلت »وگرفتار شدن در عواقب شوم آن است.
غرور يكي ديگر از عوامل «غفلت »و گاه ناشي از«غفلت »است،زيرا،انسان مغرورتنها پيروزيهاي خود را مي بيند و به امتيازهاي خود مي بالد و گاه همه اينها را جاودان مي پندارد و همين امر،سبب «غفلت »او از واقعيت ها مي گردد. اين «غفلت »عامل مؤثري براي شكست او خواهد شد.
در طول تاريخ افراد زيادي ديده شده اند كه بر اثر غرور،در دام «غفلت »گرفتار شده و نتوانستند در برابر دشمنان مقاومت كنند،از اين رو ضربات دشمن،آنها را از پاي در آورد.
مستي نعمت(كه با غرور شباهت زيادي دارد،اما در واقع چيزي جداي از آن است)
نيز انسان را در گرداب غفلت مي افكند.
هنگامي كه افراد كم ظرفيت خود را در ناز و نعمت ديدند،گويي مست مي شوند ومستي آنها را در«غفلت »از واقعيت هايي كه اطراف او را گرفته است،فرو مي برد و اين بي خبري و غفلت همچنان ادامه مي يابد تا سر انجام سيلي اجل در صورت او نواخته شودو بيدارش كند،همان گونه كه امير مؤمنان علي عليه السلام فرموده اند:«من غفل عن حوادث الايام ايقضه الحمام،كسي كه از حوادث روزگار غافل شود،مرگ او را بيدار خواهد كرد.» (31)
امام سجاد،علي بن الحسين عليه السلام نيز فرموده اند:«ان قسوة البطنة و كظة الملاه و سكرالشبع،و غرة الملك مما يثبط و يبطي عن العمل و ينسي الذكر و يلهي عن اقتراب الاجل حتي كان المبلي بحب الدنيا به خبل من سكر الشراب، سنگدلي حاصل ازشكم پرستي و پرخوري و مستي سيري و غرور حاكميت،از اموري است كه انسان را از عمل باز مي دارد و ياد خدا را به فراموشي مي سپرد و او را از نزديك شدن اجل،غافل مي كند تا آنجاكه گويي گرفتار حب دنيا،مست شراب است » (32)
عافيت و سلامت گرچه از نعمتهاي بزرگ خداست،ولي به خصوص يكي از عوامل غفلت است،به همين دليل يكي از الطاف خفيه الهي آن است كه گهگاه عافيت و سلامت را از انسان مي گيرد و او را به درد و رنج مبتلا مي سازد تا پرده هاي «غفلت »از برابرچشم هاي او كنار رود و واقعيت ها را با چشم دل ببيند و آمادگي براي عكس العمل مناسب در برابر آنها پيدا كند.
به همين جهت در يكي از بيانات رسول خدا صلي الله عليه و اله در حديثي در فوائد و بركات بيماري آمده است كه خطاب به سلمان فارسي به هنگام عيادتش فرمودند:«در موقع بيماري نعمتهايي به نصيبت مي شود،از جمله:انت من الله بذكر و دعاؤك فيه مستجاب،تو به ياد خدا مي افتي و(پرده هاي غفلت كنار مي رود و به همين جهت)دعاي تو به اجابت مي رسد. (33) »
يكي ديگر از عوامل «غفلت »آرزوهاي دراز و دست نيافتني است،زيرا تمام فكرانسان را مشغول ساخته و از ساير امور غافل مي سازد.امير مؤمنان علي عليه السلام در خطبه معروف به ديباج مي فرمايند:«و اعلموا عباد الله ان الامل يذهب العقل و يكذب الوعد ويحث علي الغفلة و يورث الحسرة،بدانيد اي بندگان خدا!آرزوهاي دراز،عقل انسان رامي برد و وعده قيامت را دروغ مي شمارد و انسان را بر غفلت ترغيب مي كند و سرانجام،حسرت به بار مي آورد.» (34)
«غفلت »و بي خبري از خدا و روز جزا و سرنوشت انسان و بي مهري زمانه و آثارسوء گناه،همه چيز انسان را به سيلاب فنا و نيستي سپرده و باعث خسارتهاي جبران ناپذيري مي گردد كه بيانات معصومين عليهم السلام اشارات پرمعنايي به آن شده است از جمله:
سنگدلي و قساوت قلب نتيجه غفلت و دوري از معارف الهي است زيرا،عامل مهم لطافت روح و انعطاف قلب در برابر حق، يا خداست.هنگامي كه ريزش باران رحمت ذكر الهي از سرزمين دل قطع شود،قلب او به صورت بيابان خشك و سوزاني در مي آيدكه پر از سنگلاخ وحشتناك است.همان گونه كه امام باقر عليه السلام فرموده اند:«اياك و الغفلة ففيها تكون قساوة القلب،از غفلت بپرهيز كه مايه سنگدلي است » (35)
غفلت قلب انسان را مي ميراند،يعني،پس از قساوت و سنگدلي،مرگ قلب فرامي رسد،به گونه اي كه ديگر مواعظ و اندرزها تاثيري در آن نمي كند.در چنين حالتي،راه بازگشت به روي او بسته مي شود و اميدي براي سعادت او باقي نمي ماند.
امير مؤمنان علي عليه السلام مي فرمايند:«من غلبت عليه الغفلة مات قلبه،كسي كه غفلت بر اوچيره شود،قلبش مي ميرد» (36)
در حديث ديگري از همان حضرت آمده است:«بينكم و بين الموعظة حجاب من الغفلة و الغرة،ميان شما و موعظه و اندرز، حجابي از غفلت و غرور است » (37)
«غفلت »موجب فساد اعمال انسان مي شود.افراد غافل و بي خبر به سراغ اعمال صالح كمتر مي روند و اگر بروند ديگر«غفلت »اجازه نمي دهد كه اعمال خالص با حضور قلب و جامع تمام شرايط و اجزاء،براي خدا انجام دهند.
از اين رو،امير مؤمنان علي عليه السلام فرموده اند:«اياك و الغفلة و الاغترار بالمهلة فان الغفلة تفسد الاعمال،از غفلت و غرور ناشي از مهلت الهي بپرهيز زيرا،غفلت اعمال آدمي رافاسد مي كند.» (38)
اين احتمال نيز در تفسير اين حديث وجود دارد كه منظور،فساد اعمال گذشته انسان به خاطر غفلتهاي آينده است،زيرا، غفلت موجب گناه است و گناه موجب حبط اعمال.
غفلت،آمادگي لقاي پروردگار و گام نهادن در بساط قرب او را از انسان مي گيرد،زيرا وصول به اين مقام والا،جز در سايه معرفت و آگاهي امكان پذير نيست.
در يكي از مناجاتهاي امير مؤمنان علي عليه السلام كه مرحوم علامه مجلسي در بحار الانوارنقل كرده است به اين موضوع اشاره نموده است:«الهي ان انا متني الغفلة عن الاستعدادللقائك فقد نبهتني المعرفة بكرم آلائك،پروردگار من!اگر غفلت مرا به خواب فرو برده واستعداد لقاي تو را از من گرفته،شناخت كرم نعمتهايت مرا از اين خواب غفلت بيدار ساخته است.
اين جمله،بخشي از مناجات معروف «شعبانيه »است كه طبق گفته مرحوم علامه مجلسي قدس سره مناجاتي است كه علي عليه السلام و امامان معصوم عليهم السلام در ماه شعبان با آن،با خداراز و نياز مي كردند (39)
غفلت سبب هلاكت در دنيا و آخرت است،زيرا،انسان را از مصالح او(اعم ازمادي و معنوي)بي خبر مي سازد و با اين بي خبري،فرصتها را از دست مي دهد،امكانات را ضايع كرده و استعدادهاي خويش را بر باد خواهد داد.به همين جهت،در حديثي ازامام علي عليه السلام آمده است:«من طالت غفلته تعجلت هلكيه،كسي كه غفلتش طولاني شود، هلاكت او به سرعت فرا مي رسد» (40)
ممكن است اين مساله براي بسياري از مردم،مورد شك و ترديد واقع شود كه آياواقعا در صف غافلانند يا نه؟پس لازم است تا پويندگان راه خدا و سالكان سبيل الي الله،در هر مرحله خود را بيازمايند تا مبادا در صف «غافلان »باشند،لذا بايد به علائم ونشانه هاي «غفلت »توجه كنيم تا ناخواسته در دام آن گرفتار نشويم.
خوشبختانه در روايات اسلامي،علايم و نشانه هاي فراواني براي غافلان ذكر شده است كه به چند نمونه اشاره مي كنيم:
الف-در حديث مشروحي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله،در پاسخ «شمعون بن لاوي »-يكي ازمسيحيان معروف زمان خود-آمده است،هنگامي كه شمعون از علائم غافلان ازحضرتش سؤال كرد،ايشان در جواب فرمودند:«اما علامة الغافل فاربعة العمي والسهو و اللهو و النسيان،نشانه هاي غافل چهار چيز است:نابينايي(و بستن چشم بر روي حقايق)و سهو و لهو و نسيان(به گونه اي كه گرفتار فراموشكاري و سردرگمي به شهوات وعدم توجه به سرنوشت آينده خويش مي شود» (41)
همين مضمون در اندرزهاي لقمان حكيم به فرزندش ديده مي شود آنجا كه مي گويد:
«فرزندم هر چيزي نشانه اي دارد كه با آن شناخته مي شود...و غافل سه نشانه دارد:سهو ولهو و نسيان. (42)
تفاوت سهو و نسيان در اين است كه نسيان به معني فراموش كردن چيزي است كه قبلا مي دانست،ولي سهو به معني عدم توجه به اموري است كه بايد به آن توجه كند.
ب-يكي ديگر از نشانه هاي «غفلت »همنشيني با فاسدان و مفسدان و دوري ازمجالس عبادت است.امام حسن مجتبي عليه السلام مي فرمايد:«الغفلة تركك المسجد و طاعتك المفسد،غفلت آن است كه مسجد را ترك كني و از مفسد اطاعت نمايي » (43)
ج-از ديگر نشانه هاي مهم «غفلت »بي اعتنايي به عوامل هشدار دهند و بيدار كننداست،مثلا،هنگام عبور از قبرستان فكر نمي كنند كه ممكن است فردا،جايگاهشان همين جا باشد،يا اگر در تشييع جنازه يكي از دوستان و آشنايان شركت كنند، فراموش مي كنند كه او را هم روزي ديگران تشييع كرده و در مراسم ياد بود او شركت مي كنند.
در نهج البلاغه آمده است كه حضرت علي عليه السلام در تشييع جنازه مؤمني شركت نموده بودند،ناگهان صداي بلند خنده كسي را شنيدند،حضرت عليه السلام ناراحت شدند و اين گفتارحكيمانه را بيان فرمودند:«كان الموت فيها علي غيرنا كتب و كان الحق فيها علي غيرناوجب و كان الذي نري من الاموات سفر عما قليل الينا راجعون،گويي مرگ براي غير مامقرر شده و حق(تنها)بر ديگران واجب شده است،و گويي(اين)مردگاني را كه مي بينيم(مثل)مسافران هستند،به زودي به سوي ما باز مي گردند»
سپس افزودند:«نبوئهم اجداثهم و ناكل تراثهم كانا مخلدون بعدهم ما آنها را درقبرشان مي گذاريم و ميراثشان را مي خوريم،گويي بعد از آنها،عمر جاودان داريم » (44)
د-يكي ديگر از نشانه هاي «غفلت »آن است كه انسان عمر خود را در اموري صرف كند كه براي آخرت او هيچ سودي ندارد، يا در اموري صرف كند كه نه سودي در دنيادارد و نه در آخرت.
امير مؤمنان عليه السلام مي فرمايند:«كفي بالرجل غفلة ان يضيع عمره في ما لا ينجيه،براي غفلت انسان،همين بس كه عمر خود را در چيزي كه مايه نجات او نيست،ضايع كند» (45)
و در تعبير ديگري از همان حضرت عليه السلام آمده است:«كفي بالمرء غفلة ان يصرف همته في ما لا يعنيه، براي «غفلت »انسان،همين بس كه عمر خود را در چيزي كه مربوط به او نيست،صرف كند» (46)
«غفلت »از بيماريهاي خطرناك اخلاقي است و براي درمان آن بايد از اصول كلي حاكم بر اين مباحث استفاده كرد.
نخست اين كه:به عواقب و پيامدهاي «غفلت »بينديشيم و آنچه را كه در بحث هاي گذشته،مخصوصا رواياتي كه در اين باب ذكر شد،مورد توجه قرار دهيم،تاثير به سزايي در زدودن آثار«غفلت »و بازگشت به «يقظه »و بيداري دارد،مثلا،براي ترك اعتياد به مواد مخدر يا جلوگيري از ابتلاء به آن،به اشخاصي اشاره مي كنيم كه به خاطر ان،به روز سياه افتاده و آثار مرگبار آن،روح و جسم و پيوندهاي خانوادگي و اجتماعيشان رانابود ساخته است تا از اين طريق ساير مبتلايان،بيدار شوند و راه بازگشت را پيش گيرند وغير مبتلايان نيز به هوش باشند و در دام آن گرفتار نشوند.همچنين بايد به سراغ ريشه هارفت، زيرا تا ريشه هاي يك بيماري قطع نشود،درمان آن امكان ندارد.
در بحث هاي گذشته ريشه هاي «غفلت »را مشروحا آورديم كه نياز به تكرار نيست.
علاوه بر مطالب گذشته،امور ذيل نيز براي زدودن اثرات زيانبار«غفلت »از وجود انسان بسيار مفيد و اثر بخش است:
بايد تاريخ را با دقت بررسي كرد.ايوان مدائن ها كه آينه عبرتند،كاخ كسراها كه ويرانه هايش با زبان بي زباني با ما سخن مي گويند و اهرام مصر كه از فراعنه و سرنوشت آنها خبر مي دهد و خلاصه اين كه بايد در جاي جاي اين جهان،از آثار باقي مانده پيشينيان ديدن كنيم و درس عبرت بگيريم.
قبور در هم شكسته نيرومندان ديروز و اسيران خاك امروز و يا پيرمردان و پيرزناني را در نظر بگيريم كه نه قدرت راه رفتن دارند و نه توان نشستن و نه حوصله سخن گفتن وبه ياد آوريم كه همه اينها روزي جوان و نيرومند و با نشاط بودند، اما گذشت روزگارآنان را به چنين سرنوشتي گرفتار ساخته است و بدانيم كه ما هم،همين راه را در پيش داريم.
به يقين هر چه درباره اين موضوعات و تحول روزگار و جابجا شدن حكومتها و قدرتها و ثروتها و عزتها بيشتر بينديشيم، كمتر گرفتار«غفلت »خواهيم شد.
امام امير مؤمنان علي عليه السلام مي فرمايند:«ان من عرف الايام لم يغفل عن الاستعداد،آن كس كه وضع روزگار را بشناسد،از آمادگي(براي سفر آخرت)غافل نمي شود» (47)
در حديث ديگري امام صادق عليه السلام چنين فرموده اند:«اغفل الناس من لم يتعظ بتغيرالدنيا من حال الي حال، غافلترين مردم كسي است كه از تغيير و تحول روزگار از حالي به حال ديگر،پند نگيرد» (49)
عامل مؤثر ديگر براي زدودن آثار«غفلت »استمرار و دوام ذكر است،زيرا،ياد خدادل را بيدار مي كند،روح را صفا مي بخشد و چشم بصيرت را بينا مي سازد و در پرتوي آن،انسان،حق را حق مي بيند و باطل را باطل و قادر به تشخيص دوست و دشمن سعادت خود مي شود.
لذا امير مؤمنان علي عليه السلام مي فرمايند:«بدوام ذكر الله تنجاب الغفلة،با استمرار ياد خدا،آثار غفلت زدوده مي شود» (50)
اداي نماز در وقت مقرر و با حضور قلب و توجه به محتواي راز و نياز و مناجات باخدا،قلب را صيقل داده و زنگار«غفلت »را از آينه روح مي زدايد.
طبيعت زندگي دنيا،غفلت زا است كه گاهي انسان را چنان به خود مشغول مي سازدكه همه چيز را فراموش مي كند، حتي،خويشتن خويش را.نماز فرصت بسيار خوبي براي بازنگري در اعمال و بازيافتن خويشتن خويش و نجات از چنگال اهريمن «غفلت »است.
امام باقر عليه السلام در اين رابطه مي فرمايند:ايما مؤمن حافظ علي الصلوات المفروضة فصلاها لوقتها فليس هذا من الغافلين،(اگر)هر فرد با ايماني،نمازهاي واجب را به موقع و به طور صحيح انجام دهد،از غافلان نخواهد بود.» (51)
راه ديگر پيشگيري و درمان «غفلت »تفكر و انديشه است.هرگاه انسان به كارهاي خوب و آثار مثبت آن و همچنين به كارهاي بد و نتايج سوء آن بينديشد،امواج ظلماني «غفلت »از روح و جانش دور مي شود.
روزي پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله خطاب به ابوذر فرمودند:«يا اباذر!هم بالحسنة و ان لم تعملهالكي لا تكتب من الغافلين،اي اباذر تصميم به كارهاي نيك بگير،هر چند توفيق عمل به آن براي تو حاصل نشود تا در زمره غافلان نوشته نشوي » (52)
فكر مرگ و پايان زندگي از جمله افكاري است كه در زدودن زنگار«غفلت »از آينه روح آدمي بسيار مؤثر است،مخصوصا اگر هنگام عبور از آرامگاه مردگان،اين شعر يامانند آن را با خود زمزمه كند:
هر كه باشي و به هر جا برسي×آخرين منزل هستي اين است اين فكر و انديشه به يقين جلوي سرچشمه هاي اصلي «غفلت »را كه هوا پرستي وخودخواهي و فزون طلبي است،مي گيرد.
امير مؤمنان علي عليه السلام در يكي از وصاياي خويش به فرزندش امام حسين عليه السلام فرمودند:
«اي بني الفكرة تورث نورا و الغفلة ظلمة اي فرزندم!تفكر،نورانيت مي بخشد و«غفلت »
ظلمت و تاريكي.» (53)
بسياري از محيطها به طور طبيعي غفلت زاست.مجالس غافلين و بطالين(بيهوده كاران)،جلسات لهو و لعب،خانه هاي پر زرق و برق و اشرافي،انسان را به سوي «غفلت »مي كشاند،حتي بسياري از شهرها در دنياي امروز،مبدل به كانون «غفلت »وفساد شده است.
يكي از راه هاي رهايي از چنگال «غفلت »ترك شركت در اين گونه جلسات و اماكن و هجرت از شهرهاي آلوده به فساد است، در غير اين صورت،رهايي از ديو«غفلت »بسيار مشكل است.
امام سجاد عليه السلام در دعاي ابو حمزه،به هنگام مناجات با خدا در بيان يكي از عوامل سلب توفيق،عرض مي كنند:«او لعلك رايتني آلف مجالس البطالين فبيني و بينهم خليتني،شايد مرا علاقه مند به مجالس غافلين ديدي و مرا در ميان آنها رها ساختي.»
اين سخن را با حديثي از امير مؤمنان علي عليه السلام پايان مي دهيم:«احذر منازل الغفلة والجفاء و قلة الاعوان علي طاعة الله،از منزلگاههاي «غفلت »و خشونت و جايي كه يار ومددكاري بر اطاعت خدا نداريد،بپرهيز» (54)
منابع :سايت رشد،حوزه نت وساير منابع معتبر