تلکس وب سايت شخصي ولي اله ديني: ماجراي خواندني راننده تاكسي و اختلاس 3000 ميلياردي!!
یکشنبه، 28 تیر 1394 - 22:37 کد خبر: 678
اين اتفاق براي ما رخ داد و راننده خط بي توجه به صف مسافران كه منتظر ماشين بودند كنار خيابون داد ميزد : "دربـــــــــــــــــست " .
نگاه معني دار و اعتراض هاي گاه و بي گاه مسافران هم راننده رو كلافه كرده بود و هم ما رو، به خاطر همين من و يك خانم و دو آقاي ديگه با همديگه ماشين رو با كرايه 6000 تومن دربست گرفتيم كه براي هر مسافر نفري 1500 تومن ميافتاد درحالي كه كرايه خط فقط 550 تومن بود.
به هر ترتيب سوار تاكسي شديم و راننده شروع كرد از مشكلات ماشين و گير نيومدن لاستيك و بنزين آزاد زدن صحبت كردن و ... .
كنار راننده مرد جواني نشسته بود كه انگار از خيس شدن زير بارون دل خوشي نداشت. وقتي سخنراني راننده درباره مشكلات بنيادي مملكت شروع شد خيلي سريع خودش رو وارد بحث كرد كه بهتره ادامه بحث رو به صورت يه گفتگوي دو طرفه دنبال كنيم :
عصرايران در داستاني به نقل از يكي از كاربرانش نوشت: توي اين روزهاي باراني اخير منتظر تاكسي موندن واقعا خيلي سخته مخصوصا وقتي راننده ها هم بي انصافي به خرج داده و از جابجايي مسافر به صورت عادي خودداري كنند.
اين اتفاق براي ما رخ داد و راننده خط بي توجه به صف مسافران كه منتظر ماشين بودند كنار خيابون داد ميزد : "دربـــــــــــــــــست " .
نگاه معني دار و اعتراض هاي گاه و بي گاه مسافران هم راننده رو كلافه كرده بود و هم ما رو، به خاطر همين من و يك خانم و دو آقاي ديگه با همديگه ماشين رو با كرايه 6000 تومن دربست گرفتيم كه براي هر مسافر نفري 1500 تومن ميافتاد درحالي كه كرايه خط فقط 550 تومن بود.
به هر ترتيب سوار تاكسي شديم و راننده شروع كرد از مشكلات ماشين و گير نيومدن لاستيك و بنزين آزاد زدن صحبت كردن و ... .
كنار راننده مرد جواني نشسته بود كه انگار از خيس شدن زير بارون دل خوشي نداشت. وقتي سخنراني راننده درباره مشكلات بنيادي مملكت شروع شد خيلي سريع خودش رو وارد بحث كرد كه بهتره ادامه بحث رو به صورت يه گفتگوي دو طرفه دنبال كنيم :
راننده تاكسي : برادر خانمم يه وام 6 ميليون تومني ميخواست بگيره مجبور شد ماشينش رو بذاره به
عنوان وثيقه. بنده خدا الان خورده به مشكل دارند ماشينش رو مصادره مي كنند. يه عده دزد دارند ميليارد ميليارد اختلاس ميكنند كسي هم خبردار نميشه اون وقت اين جوون رو ببين چجوري سر مي دوونند !
مسافر : نوش جونش!
راننده : (نگاه متعجب) نوش جون كي ؟
مسافر : نوش جون كسي كه 3000 ميلياردتومن خورده!
راننده : (با لحن عصبي آميخته به تمسخر) نكنه اون بابا فاميل شما بوده ؟
مسافر : نه ! فاميل من نبوده اما يكي بوده مثل همين مردم . مثل شما! مگه اين يارو از مريخ اومده اختلاس كرده ؟ يا اون مدير بانك از اورانوس به رياست رسيده بوده ؟
راننده : نه آقا جان اونا از ما بهترون اند. من براي يك جفت لاستيك بايد 3 روز برم تعاوني اون وقت اون 3000 ميليارد تومن رو ميخوره يه آبم روش !
مسافر : خب آقا جان راضي نيستي نخر! لاستيك نخر ...
راننده : (با صداي بلند) چرا نامربوط ميگي مرد حسابي؟ مجبورم بخرم ! لاستيك نخرم پس چجوري با ماشين كار كنم ؟
مسافر : وقتي شما كه دستت به هيچ جا بند نيست و يه راننده عادي هستي وقتي ميبيني بارندگي شده و مسافر مجبوره زود برسه به مقصد مياي ماشيني كه بايد تو خط كار كنه رو دربست ميكني ...
راننده پريد وسط حرف طرف كه : آقا راضي نبودي سوار نميشدي !
مسافر : (با خونسردي) ميبيني ؟ من الان دقيقا حال تو رو دارم. وقتي داشتي لاستيك ماشين ميخردي. مرد حسابي فكر كردي ما كه الان سوار ماشين تو شديم و 3 برابر كرايه رو داريم ميديم راضي هستيم ؟ ما هم مجبوريم سوار شيم ! وقتي تو به عنوان يه شهروند عادي اينجوري سواستفاده ميكني از مدير يه بانك كه ميلياردها تومن سرمايه زير دستشه چه انتظاري داري ؟ اون هم يكي مثل تو در مقياس بالاتر.
راننده آچمز شده بود و سرش تو فرمون بود ...
مسافر كه حالا كاملا دست بالا رو داشت با خونسردي ادامه داد : دزدي دزديه ... البته منظورم با شما نيستا ولي خداوكيلي چنددرصد از مردم ما اون كاري كه بهشون سپرده شده رو خوب انجام ميدن كه انتظار دارند يه مدير بانك كارش رو خوب انجام بده ؟ منتهي وقتي اونا وجدان كاري ندارند كسي بويي نميبره اما گندكاري يه مدير بانك رو همه ميفهمند. برادر من تو خودت رو اصلاح كن تا اون مدير بانك جرات همچين خلافي رو نداشته باشه.
راننده كه گوشاش تو اون هواي سرد از شدت خجالت حسابي سرخ شده بود گفت : چي بگم والا !
من اولين نفري بودم كه تو مسير بايد پياده ميشدم و طبيعتا طبق قرار اجباري با راننده بايد 1500 تومن كرايه ميدادم. وقتي خواستم پياده شم يه اسكناس 2000 تومني به راننده دادم.
راننده گفت 50 تومني داريد ؟ با تعجب گفتم بله دارم و دست كردم تو كيفم و يه سكه 50 تومني به راننده دادم .
راننده هم يك اسكناس 1000 تومني و يك اسكناس 500 تومني بهم برگردوند و گفت: به سلامت !
همونطور كه با نگاهم تاكسي رو كه تو هواي باروني مه آلود حركت ميكرد رو دنبال ميكردم چترم رو
باز كردم و پولا رو تو كيفم گذاشتم ... آروم شروع كردم به قدم زدن و با خودم فكر ميكردم يعني من هم بايد خودم رو اصلاح كنم ... .
همه كنار گود ايستاده ايم و مي گوئيم لنگش كن !
منبع:تابناك
برگشت به تلکس خبرها