تلکس وب سايت شخصي ولي اله ديني: هرچند آغشته شد به خون پيرهن ما - شد جامه سربازي ما هم كفن ما
جمعه، 12 شهریور 1389 - 21:16     کد خبر: 93

از قلعه ي قهقهه تا قلعه ي جوشون و از قلعه ي بابك تا قلعه ي نودوز همه و همه در كوهستان قره داغ نشان و نمادي از مقاومت و پايمردي مردان اين خطه در دفاع از ميهن است. چه در عهد هخامنشي بنا شده باشند و چه در عهد ساساني. چه سربازان اشكاني در آن نگهباني داده باشند و چه سربازان بابك خرمدين همه و همه در دفاع از مرزهاي ميهن برآمده اند. تاريخ را كه ورق زنيم و به نزديك تر كه آييم فصل جنگ هاي ايران و روس را غصه دار مي يابيم. فصلي كه در عين حال شجاعت و دليري مردان گوشه اي از موطن را ثبت كرده است...

از قلعه ي قهقهه تا قلعه ي جوشون و از قلعه ي بابك تا قلعه ي نودوز همه و همه در كوهستان قره داغ نشان و نمادي از مقاومت و پايمردي مردان اين خطه در دفاع از ميهن است. چه در عهد هخامنشي بنا شده باشند و چه در عهد ساساني. چه سربازان اشكاني در آن نگهباني داده باشند و چه سربازان بابك خرمدين همه و همه در دفاع از مرزهاي ميهن برآمده اند. تاريخ را كه ورق زنيم و به نزديك تر كه آييم فصل جنگ هاي ايران و روس را غصه دار مي يابيم. فصلي كه در عين حال شجاعت و دليري مردان گوشه اي از موطن را ثبت كرده است. عهد فتحعلي شاه قاجار است و قشون ايران به فرماندهي عباس ميرزاي وليعهد با روس ها در جنگ است. بي كفايتي دربار پشت عباس ميرزا را خالي مي دارد و دليري سربازان ميهن به ثمر نمي نشيند و تكه ي عظيمي از كشور از دست مي رود و مي ماند داغ « تركمانچاي» و « گلستان » بر سينه ي وطن. در اين جنگ ها مردان قراجه داغ به ويژه عشاير غيرتمند آن جان دادند تا خاك ندهند. قلعه ي عباس ميرزا در ساحل آراز نماد ايستادگي در اين خطه است. بزرگ مرداني چون « اسداله سلطان حاج عليلو »  در همراهي عباس ميرزا بسيار بودند هم او كه چند جوانش را قرباني وطن كرد و گويند در امضاي آن عهدنامه ها بسيار برآشفت و دل خونين گشت. چند ورق اين ورتر حالا «‌ارس » مرز است و مردم آبادي هاي اين سوي مرزبان. مي آييم جلوتر و مي رسيم به عهد آخرين تاجدار قاجار و جنگ جهاني اول و صفحاتي بعد واپسين ايام تاجداري رضاشاه پهلوي و وقوع جنگ جهاني دوم. در هر دوي اين جنگ خانماسوز ايران عزيز اشغال شد و چه ظلم ها كه بر مردم ما نرفت. از آن همه، صفحه اي ما را درنگ مي دارد و بايد درنگ كرد. «‌ دول محور »‌ و «‌ متفقين »‌ جنگ جهاني دوم را جلو مي برند و ايران علي رغم اعلام بي طرفي به اشغال متفقين در مي آيد. نيروهاي انگليس از جنوب و نيروهاي شوروي از شمال وارد كشور ما مي شوند. به شمال غرب نقشه ي ايران مي آييم. سوم شهريور 1320 شمسي آذربايجان و شمال آن قراجه داغ و حاشيه هاي ارس كه نيروهاي ارتش سرخ از آن جا تجاوز خود را آغاز كردند. عبور از رود خروشان ارس سخت است و پل ها صحنه هاي خونبار و شجاعت ها را تاريخ نگاري مي كنند. قواي شوروي به زودي براي عبور از پل ها آتش مي گشايند. مرزباني خداآفرين و پاسگاه هاي مرزي متلاشي مي شوند و خصم پاي بر خاكمان مي گذارد. هم داستان شويم با مردان نادر روزگار كه غم ناموس و خاك ميهن داشتند و سينه سپر كردند بر گلوله هاي دشمن. آورده اند « در پاسگاه مفروضلو « ارشد حيدري كليبري » سخت مقاومت كرده و با شش گلوله به شهادت مي رسد.» ( ارسباران در گذر حماسه و تاريخ، محمد حافظ زاده ) ساحل آراز را تا جلفا كه پيش رويم رويدادي عظيم در جريان است. قواي شوروي درصدد عبور از پل آهني نخجوان ـ جلفا هستند و از نيروهاي ايراني تنها سه « مرد » مانده اند. « سرجوخه ملك محمدي »، «‌ سيد محمد راثي هاشمي»‌ و « عبدالله شهرياري»‌. اين سه تن قصد فرار و تسليم ندارند و مي خواهند آبروي تاريخ را حفظ كنند. اين سه مرزبان غيور مي خواهند رشادت و دليري و ميهن دوستي و غيرت و ناموس را در ميدان معنا كنند. دو روز مقاومت مي كنند و مي جنگند و به شهادت مي رسند. دليري و پايمردي و غيرت و شهامت اين سه مرزبان قلب دشمن را نيز متلاطم مي سازد و آن ها را به تحسين و احترام وامي دارد و براي همين پيكر آن سه ژاندارم شهيد را در محل شهادتشان كنار خط آهن پل آهني و رود دلخون ارس به خاك مي سپارند. 

در سنگ مزار اين سه شهيد متن مشترك « آرامگاه ژاندارم شهيد ... كه در شهريور ماه 1320 در راه انجام وظيفه در مقابل مهاجمين ايستادگي و به شهادت رسيده است »  و شعر زير آمده است.

هرچند آغشته شد به خون پيرهن ما    شد جامه سربازي ما هم كفن ما

شاديم ز جانبازي خود در دل خاك      پاينده و جاويد بماند وطن ما

نوشته شده توسط جعفر خضوعي در جمعه دوازدهم شهريور 1389 ساعت 13:16

برگشت به تلکس خبرها