وب سايت شخصي ولي اله ديني: داستان مدير كارخانه و دكتر دارو ساز!
چهارشنبه، 11 بهمن 1402 - 14:00     کد خبر: 965

در يك كارخانه دارو سازي مدير آن كارخانه با عده اي همدست شده بود دارو هاي كمياب را در جاي ديگر با چندين برابر قيمت مي فروختند با ارز تخصيصي واردات دارو ، سكه و املاك خريداري مي كردند و ... در حالي كه مردم بيچاره در رنج و انتظار بودند اما آنها به دور و اطرافيان خود امتياز هاي كلان ميدادند ، همه را به مديحه سرايان خود تبديل كرده بودند‌ و به سهامداران وعده هاي سر خرمن ميدادند و سخن از سودهاي كلاني بر زبان مي راندند كه در عمل وجود نداشت ! اما با اين حال از چند نفر در كارخانه ترس داشتند كه نكند خلافكاري هايش را برملا كنند


او و اطرافيانش به دنبال اين بودند تا چند نفر از متخصصين متعهد از جمله يك دكتر دارو ساز را كه از وضعيت آگاه بودند و مي توانستند جاي مدير را بگيرند به بهانه هاي مختلف از صحنه دور كنند اما دكتر دارو ساز با توجه به تعهد و تخصص و اشراف كاري بالا  كه داشت مايوس نشد با همه سختي هايي كه مي كشيد و در آستانه اخراج بود دست از تلاش و كوشش برنداشت سهامداران و مسئولين امر را با مدارك و ادله قانوني مطلع نمود،ظاهرا ديگر دكتر موي دماغ مدير و دوروبري هايش و مانع تحصيل منافع نامشروع  آنها شده بود و روزي رسيد كه مدير حكم اخراج آن چند نفر و دكتر داروساز را اخذ كرد تا ديگر باخيال راحت به تاخت و تاز هاي خود ادامه دهند و در انتخابات بعدي مجمع عمومي هيات مديره بدون رقيب برتخت هاي خود جلوس نمايند غافل از اينكه خواست و اراده خداوند بر امر ديگري بود


او در آستانه انتخابات هيات مديره آن دكتر را فرا خواند و با غرور و تكبر تمام حكم اخراجش را داد و گفت تو ديگر صلاحيت نداري و نبايد در اين كارخانه كار كني، از فردا اخراج هستي دكتر كاغذ را گرفت و گفت "قربان خدا را چه ديدي شايد فردا خود شما را راه ندادند!" و اينگونه شد كه فردا مدير و افراد خاطي خودشان رفتني شدند!


پیامک - فیس بوک - تویتر
نسخه اصلی - برگشت به خبرها