صفحه اصلی     زندگی نامه     تماس با من     پیوندها  
پنجشنبه، 6 اردیبهشت 1403 - 15:09   
  تازه ترین اخبار:  
 
- اندازه متن: + -  کد خبر: 328صفحه نخست » اخبار ، یادداشت ها و مقالات برگزیدهدوشنبه، 20 آبان 1392 - 08:49
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد!
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد!تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد... هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد... پدرش چیز زیادی که نمی خواست فرات!... یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد
  

تیر نگذاشت که  یک  جمله به  آخر  برسد

هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد

پدرش چیز زیادی که نمی خواست فرات!

یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد

خوب شد عرش همه خون گلو را برداشت

حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد

خون حیدر به رگش در تب و تاب است ولی

بگذارید     به  سن   علی اکبر     برسد

شعله ور می شود این داغ دوباره وقتی

شیر در سینه ی  بی  کودک  مادر  برسد

زیر خورشید نشسته به خودش می گوید

تیر نگذاشت که یک  جمله به  آخر برسد

فایل صوتی وتصویری

   
  

نظرات کاربران: 3 نظر (فعال: 3 ، در صف انتشار: 0، غیر قابل انتشار: 0)
مرتب سازی بر حسب ( قدیمیترین | جدیدترین | بیشترین امتیاز | کمترین امتیاز | بیشترین پاسخ | کمترین پاسخ)
محب اهل بیت
| 1392/8/20 - 10:57 |     0     0     |

شمع سان پروانه ها گشتند آب از تشنگی
بر لب دریا زکف دادند تاب از تشنگی

ای دریغا ای دریغا سوختند سوختند
ماه رویان همچو قرص آفتاب از تشنگی

کودک شش ماهه در دامان مادر بار ها
گشت همچون ماهی دریا کباب از تشنگی

دیده ی دردانه ی زهرا اگر آید به هم
لحظه لحظه آب می بیند به خواب از تشنگی

لاله های داغدار بوستان بوتراب
سینه بنهادند بر روی تراب از تشنگی

طایری بی بال و پر جان داده زیر خاک ها
بر لبش مانده نوای آب آب از تشنگی

هر چه او را در بیابان می زند زینب صدا
نیست در لعل لبش تاب جواب از تشنگی

تا دهان خشک خود را با گلابی تر کند
نیست حتی در گِل چشمش گلاب از تشنگی

آفتاب کربلا شد دود در چشم حسین
داشت از بس در وجودش التهاب از تشنگی



سعید پولادساده
| 1392/8/23 - 00:25 |     0     0     |
امان از دل زینبس

آنقَدَر آه کشیدم بخدا خسته شدم

تا به گودال رسیدم بخدا خسته شدم



شمر ِ بد ذات بدو عمه یِ سادات بدو

بسکه امروز دویدم بخدا خسته شدم



بهتر آن است که من زود از اینجا بروم

بسکه دشنام شنیدم بخدا خسته شدم...


ناشناس
| 1392/8/24 - 18:35 |     0     0     |
طفل همیشه عاشق ، سرباز شیر خواره

مادر شود فدایت ، یک خنده کن دوباره

می دانم از لب خشک ، لبخند بر نیاید

لب هات بسته مادر ، با چشم کن اشاره

وقتی کشید بابا تیر از گلوت بیرون

شد حنجر تو مثل قرآنِ پاره پاره

تو شیر خواهی از من ، من عذر خواهم از تو

کز سینه جای شیرم ، آید برون شراره

در خیمه ماه رویان ، سوزند همچو خورشید

کی دیده جان مادر ، خون ریزد از ستاره

بگذار تا بسوزم ، بگذار تا بگریم

بر زخم داغدیده جز گریه چیست چاره؟

هر قطره اشک ، ما را ، موج هزار دریا

هر لحظه در غم توست صد سال یادواره

اینجاست جای تکبیر ، یا رب که دیده با تیر

راه نفس ببندد ، بر طفل شیرخواره

مادر اگر بگرید ، بر زخم تو عجب نیست

بالله کم است اگر خون ، جوشد ز سنگ خاره



نظر شما:
نام:
پست الکترونیکی:
آدرس وب:
نظر
 
  کد امنیتی:
 
 
 
 
::  صفحه اصلی ::  تماس با ما ::  پیوندها ::  نسخه موبایل ::  RSS ::  نسخه تلکس
کلیه حقوق محفوظ است، استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است
info@dini-v.com
پشتیبانی توسط: خبرافزار