صفحه اصلی     زندگی نامه     تماس با من     پیوندها  
شنبه، 8 اردیبهشت 1403 - 01:48   
  تازه ترین اخبار:  
 
- اندازه متن: + -  کد خبر: 380صفحه نخست » اخبار ، یادداشت ها و مقالات برگزیدهپنجشنبه، 10 بهمن 1392 - 21:45
ضرورت و راه‌های احیای دریاچه ارومیه/1
دریاچه آرال، آینه عبرت
دریاچه آرال، آینه عبرتدر حدوث چنین فاجعه‌ای یک نفر یا یک سیستم یا یک امر به تنهائی مقصر نیست. همه مقصرند، اعم از وزارت راه و ترابری وقت، وزارت نیرو (به‌ویژه معاونت امور آب)، وزارت جهاد کشاورزی، سازمان حفاظت محیط زیست، مسئولین استان، مهندسین مشاور سد سازی و طرح‌های توسعه‌ای منطقه، مردم منطقه، نمایندگان مجلس، و همه و همه در چنین وضعیتی دخیل بوده‌اند، اما با مداخلات و اثرات متفاوت...حتی من به عنوان یک ایرانی مقصرم که چرا آنچه را که در حال بروز بود، ندیدم، آنچه را که بی‌صدا فریاد می‌زد، نشنیدم، و چرا عکس‌العمل مناسبی نداشتم. اشاره به این تقصیرات نه به قصد محکوم کردن بلکه با دو هدف صورت گرفته است: یک- همه ما از دستگاه‌ها تا افراد آزاد، باید درس بگیریم تا در آینده حساس‌تر باشیم، با دیدی سیستمی و کل گرایانه به موضوعات توجه کنیم، و اشتباهات کمتری را در موارد مشابه به‌ویژه در مورد گوهرهای ارزنده سرزمین‌مان مرتکب شویم...
  

بخش اول: تحلیلی از وضعیت موجود

۱- تحلیلی از وضعیت موجود
حوضه آبریز دریاچه ارومیه، ۵۱۸۷۶ کیلومتر مربع است که با داشتن دشت‌هایی مانند دشت تبریز، ارومیه، مراغه، مهاباد، میاندوآب، نقده، سلماس، پیرانشهر، آذرشهر، و اشنویه از کانون‌های ارزشمند زندگی و فعالیت به‌شمار می‌رود. حجم آب دریاچه ارومیه در مساحت ۵۸۲۲ کیلومتر مربع و باعمق متوسط ۵/۴ متر بالغ بر ۳۱ میلیارد مترمکعب تخمین زده می‌شود.

پارک ملی دریاچه ارومیه با وسعت ۴۶۲۶۰۰ هکتار یکی از ۹ ذخیرگاه زیست کره در ایران به‌شمار می‌رود، و ۲۷ گونه پستاندار، ۲۱۲ گونه پرنده، ۴۱ گونه خزنده، ۷ گونه دوزیست و ۲۶ گونه ماهی، حیات وحش این دریاچه را تشکیل می‌دهند.

آب دریاچه ارومیه بسیار شور است و هیچ‌وقت یخ نمی‌زند و تنها گونه‌هایی از سخت پوستان (آرتمیا)، دیاتوم‌ها و فیتوپلانکتون‌ها در آن زندگی می‌کنند. آرتمیا سخت پوستی است که بیش از نیمی از ترکیبات بدن آن پروتئین بوده و منبع غذایی بسیار مناسبی برای پرورش ماهی و میگو است. شرایط مناسب برای آرتمیا وجود املاح به میزان ۱۵۰ گرم در لیتر است، در حالی که شوری فعلی دریاچه از ۳۵۰- ۳۰۰ گرم در لیتر گذشته است. در نتیجه میزان تراکم آرتمیا نسبت به ۱۰ سال گذشته ۳۰ برابر کاهش یافته و در حال از بین رفتن است.

۲- خشک شدن دریاچه ارومیه یک فاجعه زیست محیطی

ایران سرزمینی خشک است و خشکسالی با انعکاس آن در کتیبه داریوش حداقل تاریخی طولانی و مستند دارد. با این حال دریاچه ارومیه در طول این تاریخ طولانی مشکل چندانی نداشت، و در زمان ما شروع به خشک شدن تدریجی نمود. سطح آب دریاچه طی ۱۳ سال گذشته ۶ متر کاهش داشته ‌است. براساس برخی اطلاعات تا تیر ماه ۱۳۹۲ بیش از ۷۵ درصد از آب آن خشک شده است. بسیاری از کارشناسان با هشدار نسبت به تداوم این موضوع اعلام می‌کنند در صورت ادامه روند فعلی، تا ۴ سال آینده این دریاچه به طور کامل خشک خواهدشد.

۳- اثرات خشک شدن دریاچه ارومیه
عده‌ای از کارشناسان می‌گویند که در صورت خشک شدن این دریاچه، هوای معتدل منطقه تبدیل به هوای گرمسیری با بادهای نمکی خواهد شد و اقلیم منطقه را تغییر خواهد داد. به عقیده برخی دیگر در صورت خشک شدن احتمالی دریاچه، شاهد بارش باران نمک در بسیاری از استان‌های همجوار خواهیم بود و ادامه این امر منجر به آواره شدن ۱۳ میلیون نفر خواهد شد.

حداقل این است که به اعتقاد اکثر متخصصین حاصل این خشک شدنِ تدریجی نابود شدن پارک ملی دریاچه ارومیه است، و غبار برخاسته از بستر بیابانی دریاچه، معیشت و سلامت ۶ میلیون انسان را در منطقه با خطر مواجه می‌سازد.

۴- علل خشک شدن دریاچه
نظرات غالب را می‌توان به شرح زیر ارائه نمود:

۴-۱- نظر مسئولین و متخصصین وزارت نیرو و استان‌های آذربایجان شرقی و غربی
مسئولین و کارشناسان امور آب اغلب معتقدند که دلایل اصلی خشک شدن دریاچه ارومیه، وقوع خشکسالی‌های طولانی مدت، افزایش نیازهای آبی جامعه و بالاخره برداشت بی‌رویه از آب‌های زیرزمینی توسط کشاورزان است. بنا بر استدلال آنها افت شدید سطح آب دریاچه ارومیه دقیقا مصادف با خشکسالی فراگیری است که از سال ۱۳۷۷ آغاز شده و تاکنون نیز کم و بیش ادامه دارد و دقیقا در همین سال‌ها به دلیل در دسترس نبودن آب سطحی مورد نیاز، مردم فشار مضاعفی را به آب‌های زیرزمینی وارد کردند، بطوری که برداشت آب در حوضه دریاچه ارومیه از حدود ۲۵۰ به بیش از ۲۰۰۰ میلیون متر مکعب در سال رسیده است. به عنوان مثال، معاون هماهنگی حوضه‌های آبریز شرکت مدیریت منابع آب ایران، آقای یعقوب همتی، اعلام کرد: حوضه‌های آبریز اصلی کشور دچار خشکسالی هیدرولوژیکی هستند و در صورتی که شرایط به این صورت ادامه یابد، دریاچه ارومیه احیاء نمی‌شود.

آنها در مقابل مخالفینی که سدسازی‌ها را عامل این امر می‌دانند، می‌گویند که چنانچه احداث سدها به عنوان دلیل اصلی افت سطح آب دریاچه ارومیه می‌بود، لزوما این اتفاق باید از سال‌های ۱۳۴۹ یا ۱۳۵۰ که بزرگ‌ترین سدهای این حوضه یعنی سدهای مهاباد و بوکان به ترتیب با حجم مخازن ۱۷۰ و ۵۳۰ میلیون متر مکعب در این حوضه به بهره‌برداری رسیدند، خودنمایی می‌کرد.

حتی برخی از آنها می‌گویند که چنانچه با تامین به موقع اعتبارات مورد نیاز، سدسازی از سرعت مناسب‌تری در سال‌های گذشته برخوردار می‌گردید، امکان تامین و مدیریت آب مورد نیاز توسعه منطقه فراهم می‌شد و لزومی به برداشت‌های بی‌رویه از آب زیرزمینی توسط مردم احساس و وضعیت دریاچه ارومیه به این شدت وخیم نمی‌شد.

به نظر این گروه، اصلاح امر از طریق مدیریت مصرف آب در زمان خشکسالی‌ها، بستن چاه‌های غیرمجاز، تنظیم برداشت آب زیرزمینی حداکثر در حد تغذیه سفره آب زیرزمینی، اصلاح الگوی کشت و اصلاح الگوی آبیاری مزارع و باغات، و تغذیه سفره‌های آب زیرزمینی اطراف دریاچه ارومیه امکان پذیر است.

۴-۲- نظر مخالفین سدسازی و سازمان‌های مردم نهاد دوستدار طبیعت
این دسته از کارشناسان می‌گویند که بعد از سدسازی‌های دو دهه اخیر این مشکل حاصل شد. آورد رودخانه‌های مهمی مثل زرینه‌رود، و سیمینه‌رود سدبندی و متوقف شد، و پس از آن این امر با ساخت نزدیک به ۵۰ سد در ۱۴ آبخیز مشرف به این دریاچه تشدید گردید، بطوری که آورد سالانه ۵/۵ میلیارد مترمکعب آب این رودخانه‌ها دیگر به دریاچه نرسید.

آنها اضافه می‌کنند که در صدها جلد گزارش تهیه شده برای نزدیک به ۵۰ سد حوضه دریاچه ارومیه، نه به خشکیدن دریاچه و نابودی پارک ملی ارومیه و نه حتی به کاهش سطح دریاچه و آب آن اشاره نشده است، و لذا این مطالعات را دستوری و کاری در توجیه سدسازی می‌دانند. براساس نظر این گروه باز کردن کامل سدها و برگشت آبی که با ساختن این سدها از ورود آن به دریاچه ارومیه جلوگیری شد، می‌توان به تدریج به برگشت وضعیت دریاچه به شرایط قبل کمک کرد.

۵- آیا واقعیت به همین سادگی است؟
مسلما واقعیت به همین سادگی ترسیمی دو گروه نیست. شاید به همین دلیل است که مسئولین سیاسی استان علت اصلی را مجموعه عواملی مرکب از تغییرات آب و هوایی، کاهش نزولات آسمانی، بالا رفتن دمای هوا، عدم استفاده صحیح و بهینه از آب در داخل حوزه آبی، کنترل رواناب‌ها و احداث سد‌ها، حفر چاه‌های غیرمجاز، و راندمان پایین آبیاری عنوان می‌کنند.

در واقع می‌توان عامل اصلی خشک شدن دریاچه ارومیه را نبود اندیشه آینده‌نگری و برنامه بلندمدت، روزمره‌گی تصمیمات، غلبه تفکرات متخصصین سازه‌ای در وزارت نیرو، اصل شدن نمود فیزیکی و ترجیح آن بر حیات انسان و اکوسیستم‌ها ‌دانست. به عبارت دیگر، عوامل بسیاری نظیر راه سازی درون دریاچه، طرح‌های توسعه‌ای شهرستان‌های همجوار و نزدیک دریاچه، ساخت نزدیک به ۵۰ سد در آبخیزهای دریاچه ارومیه (بدون رعایت حقابه زیست محیطی و در نظر گرفتن حیات دریاچه)، توسعه باغات و کشاورزی در اطراف دریاچه و رودخانه‌های منتهی به آن (در ۳۰ سال اخیر سطح کشت اراضی پیرامون دریاچه ارومیه، از ۱۵۰هزار هکتار به ۴۱۵ هزار هکتار افزایش یافته است)، توسعه بی‌رویه چاه‌ها (طی ۲۵ سال گذشته بیش از ۲۲ هزار حلقه چاه عمیق برای آبیاری باغ‌ها و مصرف آب شهرها حفر شده است) و برداشت بیش از حد آب زیرزمینی و افت سفره آب زیرزمینی، افزایش جمعیت و فشاز نیازهای آبی ناشی از جمعیت، خشکسالی‌ها و کاهش بارش و آورد رودخانه‌ها، و ... دست به دست هم دادند و چنان فشاری بر اکوسیستم دریاچه ارومیه وارد کردند، که به وضعیت امروز مبتلا شده است.

۶- دریاچه آرال، آینه عبرت
چون در هشت سال اخیر هیچگونه آمار دقیق و رسمی در مورد وضعیت دریاچه ارومیه، خشک شدن آن، و اثرات این خشک شدن بر فعالیت‌های اقتصادی منطقه و بهداشت و سلامت مردم منتشر نشده است، جز مطالعه تطبیقی سرنوشت فاجعه‌بار دریاچه آرال، برای پی بردن به خطرات احتمالی چاره‌ای وجود ندارد.

دریاچه آرال یک دریاچه آب شور در آسیای میانه میان قره‌قالپاقستان در کشور ازبکستان در جنوب و قزاقستان در شمال، دومین دریاچه بزرگ آسیا و چهارمین دریاچه بزرگ دنیا بود که ۶۸ هزار کیلومتر مربع وسعت داشت؛ دارای حدود ۱۱۰۰ میلیارد مترمکعب آب بود و در قسمت‌هائی عمق آن به ۷۸ متر می‌رسید. این دریاچه عمدتا توسط دو رودخانه آمودریا (جیحون) و سیردریا (سیحون) تغذیه می گردید.

از سال ۱۹۶۰ میلادی که دولت شوروی سابق با هدف افزایش سطح زیر کشت پنبه، از ۵/۳ میلیون به ۵/۷ میلیون هکتار، و افزایش سطح کشت برنج، صیفی‌جات و غلات، آب آمودریا و سیردریا را منحرف نمود، آب ورودی به دریاچه در مقایسه با دهه ۱۹۵۰ به یک‌دهم کاهش یافت و دریاچه با خشکی روبه‌رو شد. هدف این برنامه تبدیل شوروی به صادر کننده پنبه در جهان بود. هدفی که در نهایت تحقق پیدا کرد و امروزه ازبکستان بزرگترین صادر کننده پنبه در جهان است. چنین هدفی در طول حدود ۵۰ سال ضرر هنگفتی در حوزه اقتصاد و سلامت به دولت‌ها و مردم وارد آورد.

خشک شدن دریاچه آرال: خشک شدن دریاچه به علت اینکه بیشتر آب ورودی به آن تغییر مسیر داده بود، در دهه ۱۹۶۰ آغاز شد. آرال از اواسط دهه ۱۹۶۰ پسروی خود را آغاز کرد، و تا ۱۹۹۸ حدود ۶۰ درصد سطح آن خشکید و از ۶۸ هزار کیلومتر مربع در سال ۱۹۶۰، و چهارمین دریاچه دنیا، به ۲۸۶۸۷کیلومترمربع، و هشتمین دریاچه دنیا، در سال ۱۹۹۸ رسید. در این مدت نمک آب هم از ۱۰ گرم در لیتر به ۴۵ گرم در لیتر رسید.

طی خشکسالی‌های دهه ۱۹۸۰ هیچ آبی از رودخانه‌ها به دریاچه آرال نرسید و افت متوسط تراز آب آن که در خلال دهه ۱۹۶۰ حدود ۲۱ سانتی متر در سال بود، در دهه ۱۹۷۰ حدود ۶۰ و در دهه ۱۹۸۰ این رقم به ۸۰ تا ۹۰ سانتی متر در سال رسید. لذا این دریاچه در سال ۱۹۸۷ به دو دریاچه کوچک آرال شمالی و آرال جنوبی (بزرگ‌تر از آرال شمالی) تقسیم شد.

آبی که برای کشاورزی مصرف می‌شد هم رفته‌رفته افزایش می‌یافت و از ۱۹۶۰ تا ۲۰۰۰ به دو برابر رسید. کشت پنبه هم در این دوره دو برابر شد. در نتیجه سطح آب دریا در فاصله سالهای ۱۹۶۲-۱۹۹۴ حدود ۱۶ متر پایین رفت و حجم دریاچه به میزان سه چهارم کاهش یافت.

در سال ۲۰۰۳ دریاچه آرال جنوبی با سرعتی بیشتر از پیش‌بینی‌ها شروع به خشکیدن کرد. در سال ۲۰۰۴ سطح دریاچه به ۱۷۱۶۰کیلومترمربع، یعنی یک‌چهارم مساحت اصلی و شوری آب به پنج برابر رسید، و در نتیجه اکثر جانوران و گیاهان آن از بین رفتند. در سال ۲۰۰۷ دو دریاچه شمالی و جنوبی به ۴ دریاچه یکی دریاچه آرال شمالی، دو دریاچه در شرق و غرب دریاچه جنوبی پیشین و یک دریاچه کوچک بین دریای شمالی و جنوبی تقسیم شدند که همگی در مجموع ۱۰ درصد مساحت اصلی یا اولیه دریاچه را داشتند. شوری آب دریاچه جنوبی هم به ۱۰۰ گرم در لیتر رسید. در سال ۲۰۰۹ تصاویر ماهواره‌ای نشان داد که دریاچه شرقی و دریاچه جنوبی هم به‌کلی خشک شده و دریاچه غربی نیز بسیار کوچک‌تر شده ‌است. تصویر ماهواره‌ای در مارس ۲۰۱۰ از طوفان شنی که بستر خشکیده دریا را به جنوب شرق می‌برد، حکایت می‌کرد.

اثرات خشک شدن: پسروی آب دریاچه موجب تغییرات آب‌وهوایی در منطقه شد، تابستان‌ها گرم‌تر و خشک‌تر و زمستان‌ها سردتر و طولانی‌تر شدند. آب شدن ۲۵ درصد از یخچال‌های تاجیکستان را هم ناشی از اثرات خشک شدن این دریاچه می‌دانند.

طوفان‌های شن و نمک، بستر خشک شده دریاچه را فرسایش داده و ده‌ها میلیون تن گرد و غبار را در هر سال به مناطق اطراف آن منتقل می‌نمایند. ذرات درشت گرد و غبار حداکثر می‌توانند به داخل بینی، دهان و حلق راه یابند اما ذرات ریز به اعماق بیشتر و نواحی حساس مجرای تنفسی و ریه نفوذ می‌کنند و این امر برای نوزادان، کودکان و نوجوانان، سالخوردگان، افراد مبتلا به بیماری‌های تنفسی مانند آسم، برونشیت، آمفیزم و بیماران قلبی بسیار خطرناک است. ریزگردها ضمن تشدید خطر مرگ تنفسی و آسم، سبب بروز مشکلات دیگری از قبیل واکنش‌های خود به خودی قلب، کاهش میزان انعطاف پذیری قلب و افزایش بی‌نظمی‌های قلبی و بیماری سیلیکوز می‌شود.

بی‌کربنات سدیم، کلرور سدیم و سولفات سدیم که به صورت محلول در آب خطری ندارند، با حمل ذرات آنها توسط باد به صورت سموم خطرناک در می‌آیند. از یک طرف باعث افزایش ناباروری و از طرف دیگر، این سم‌ها در خون زنان حامله به مشتقات دیگری تبدیل می‌شوند و اثرات سوء بر جنین می‌گذارند. برطبق تحقیقی میزان آمار ناباروری در طول ۴۵ سال از ۳۵ درصد به ۶۸ درصد افزایش پیدا کرده است. در طول این ۵۰ سال تعداد کودکان متولد شده که از نظر ذهنی و یا جسمی معلولیت داشتند نیز به شدت افزایش یافت. برای مثال از هر بیست کودک یکی معلولیت ذهنی داشت.

کم خونی نیز در مناطق تحت تاثیر خشک شدن دریاچه آرال به شدت افزایش پیدا کرد. بر اساس آمار سازمان بهداشت جهانی و سازمان پزشکان بدون مرز در منطقه قراقالپاقستان کشور ازبکستان ۸۷ درصد نوجوانان، ۹۱ درصد دختران و ۹۹ درصد زنان باردار از کم خونی رنج می‌بردند. کم خونی در زمان حاملگی می‌تواند باعث بروز بیماری‌های سیستم ایمنی و بیماری‌های مغزی در نوزاد شود و احتمال تولد پیش از موعد و ناقص زیاد است.
با خشک شدن دریاچه آرال منابع آب زیرزمینی و کیفیت آب آشامیدنی شاهد تغییرات منفی بود. این اشکالات تنها به دلیل نفوذ نمک‌ها در منابع آبی نبود، بلکه مقدار زیادی از فلزات سنگین و املاح مضر برای بدن در منابع آبی نفوذ کرده بود. این امر موجب ‌شد که با وخیم شدن سلامت زنان باردار بسیاری از کودکان مرده یا ناقص‌الخلقه بدنیا بیایند. براساس گزارش یونسکو در این منطقه، نرخ مرگ و میر کودکان از حدود ۲۵ در ۱۰۰۰ تولد زنده در ۱۹۵۰ به ۷۰ تا ۱۰۰ در ۱۰۰۰ در سال ۱۹۹۶ (علیرغم پیشرفت‌های پزشکی) افزایش یافته و تا بیش از ۱۰۰ در ۱۰۰۰ هم گزارش شده است.

در مناطق نزدیک ساحلی دریاچه، بیماری‌های دیگری مانند سرطان، ناراحتی¬های کلیوی و کبدی و بیماری‌های واگیری که از طریق آب منتقل می شوند از قبیل حصبه، هپاتیت A و بیماری¬های عفونی به شدت شیوع پیدا کردند. سوء تغذیه و بیماری‌های آرتریتیک (ورم مفاصل)، اختلال در عملکرد غدد درون ریز، تغییرات عصبی و رفتاری، سارکوم بافت نرم (سرطان)، آسیب‌های پوستی (سرطان) و آسیب‌های سیستم ایمنی از دیگر موارد بود.

در پی کاهش مساحت این دریاچه، و تشدید غلظت نمک حدود ۲۰۰ نوع ماهی از ۲۴ گونه مختلف که در این دریا زندگی می‌کردند از بین رفتند و صید ماهی که در سال‌های دهه ۱۹۵۰ با ایجاد ۶۰ هزار فرصت شغلی و به میزان ۴۴ هزار تن در سال۱۹۶۰ بود، به ۱۷۴۶۰ تن در ۱۹۷۰ و به تقریباً صفر در ۱۹۸۰ رسید، و باعث متروک شدن دو بندر موینیاق در ازبکستان و آرالسک در قزاقستان گردید و در نهایت موجب بیکاری و مشکلات اقتصادی زیادی شد.

شوری به بیش از ۶ میلیون هکتار از اراضی آسیب رساند. اثرات آن شامل کاهش پوشش گیاهی و علوفه بود که منجر به کاهش تعداد حیوانات منطقه گردید. با پایین رفتن سطح آب رودخانه، میزان نمک و مواد شیمیایی سمی در آب افزایش یافت و در نتیجه خاک‌های زمین‌های زراعی اطراف شور شد. افراد باقیمانده در این نواحی زندگیشان را از دست دادند و آنانی که منطقه را ترک کردند به پناهندگان زیست محیطی مبدل شدند. در مجموع، خشک شدن دریاچه آرال یکی از بزرگ‌ترین فجایع زیست‌محیطی کره زمین به شمار می‌رود.

اعتراض به سد بستن‌ها و خشک شدن دریاچه: متخصصین محیط زیست در آن زمان به سیاست‌های دولت اعتراض می‌کردند اما دولت به این اعتراض‌ها بی‌توجه بود؛ چون وضعیت اقتصاد منطقه بهبود یافته بود. برای مثال آب حاصل از انحراف رودها در بین بخش‌های مختلف تقسیم شد و ۶/۸۱ درصد به قسمت کشاورزی، ۲/۸ درصد به بخش صنایع، ۵/۶ درصد مصرف شهری و آب آشامیدنی، ۵/۳ درصد پرورش ماهی و شیلات، و ۲/۰ درصد نیز به بخش دامداری و دامپروری رسید. در اثر این اقدامات و رونق اقتصادی مقطعی، جمعیت حومه دریاچه به ۵۰ میلیون نفر رسید که شاهد رشد ۱۶۰ درصدی بود. تولید پنبه رشد بی‌سابقه‌ای پیدا کرد، صنایع فلزی رشدی ۲۰۰ درصدی، و صنایع کشاورزی رشدی ۱۷۰ درصدی داشت و مراکز تولید برق از ۱ به ۱۲ مرکز رسید که در نوع خود بی نظیر بود. اما همه این پیشرفت‌ها مقطعی بود، زیرا با خشک‌تر شدن دریاچه اثرات زیانبار زیست محیطی و بهداشتی هزینه سنگینی روی دست دولت‌ها گذاشت.

اقدام برای نجات دریاچه: در دولت شوروی بعد از پسروی آب در سواحل دریاچه آرال طرح‌هایی برای نجات دریاچه پیشنهاد شد، مثل طرح‌های انتقال آب از رودهای جنوب سیبری و روسیه به دریاچه آرال، و حتی در مورد برخی از آنها اقدامات اولیه‌ای نیز انجام گردید اما همه این طرح‌ها با شکست روبرو شدند. یکی از این طرح‌ها که بیش از دیگران مورد توجه قرار گرفت طرح انتقال آب از رودخانه‌های حوضه آبریز اوب به دریاچه بود. این طرح در نهایت به دلیل هزینه بسیار زیاد و مخالفت افکار عمومی در روسیه در ۱۹۸۶ کنار گذاشته شد.

البته از سال ۲۰۰۶ با احداث یک سد، دریاچه آرال شمالی در حال افزایش وسعت، عمق و کاهش شوری آب است. آب به نزدیکی شهرها رسید و مردم نیز به ماهیگیری پرداختند. اما باقی‌مانده‌ دریاچه جنوبی همچنان در حال خشکیدن است وصحرای آرال‌قوم را در بستر دریاچه سابق پدید آورده‌ است.

شباهت‌ها: برخی از شباهت‌های اقدامات انجام شده و منجر به خشک شدن دریاچه آرال با وضعیت دریاچه ارومیه را می‌توان به شرح زیر برشمرد:

الف- اقدامات نادرست شوروی در ساخت سد‌های بیش از حد بر روی رودخانه‌های منتهی به این دریاچه
ب- هدف توسعه اقتصادی در احداث سدها
پ- کاهش تدریجی مساحت و عمق دریاچه آرال و بی توجهی به آن و به اعتراضات به دلیل رونق اقتصادی اولیه
ت- خشکسالی‌های دهه ۱۹۸۰ مزید بر علت شد و سرعت و شدت خشک شدن را افزایش داد.
ث- انتساب علت خشک شدن دریاچه آرال به طبیعت (خطای طبیعت)
ج- افزایش یا دو برابر شدن مصرف آب به دلیل افزایش سطح کشت و دیگر فعالیت‌ها
چ- تهیه طرح دیر وقت برای انتقال آب‌های یک حوضه جداگانه (رودخانه‌های حوضه آبریز اوب)
ح- کنار گذاشتن طرح مزبور به دلیل هزینه بسیار زیاد و مخالفت افکار عمومی
آیا ما همین مسیر را طی می‌کنیم؟ ظاهرا بندهای الف، ب، پ، ت، ث و ج بسیار شبیه است، و از الان می‌توان شباهت‌هائی برای بندهای چ و ح هم پیدا کرد.

۷- چه کسی یا سیستمی مقصر است؟
در حدوث چنین فاجعه‌ای یک نفر یا یک سیستم یا یک امر به تنهائی مقصر نیست. همه مقصرند، اعم از وزارت راه و ترابری وقت، وزارت نیرو (به‌ویژه معاونت امور آب)، وزارت جهاد کشاورزی، سازمان حفاظت محیط زیست، مسئولین استان، مهندسین مشاور سد سازی و طرح‌های توسعه‌ای منطقه، مردم منطقه، نمایندگان مجلس، و همه و همه در چنین وضعیتی دخیل بوده‌اند، اما با مداخلات و اثرات متفاوت.

وزارت راه و ترابری مقصر است که به ایجاد راه میان‌بر در دریاچه بدون مطالعه همه جانبه زیست محیطی توسط مشاورین توانمند داخلی و خارجی پرداخت و وضعیت شکننده‌ای را به‌وجود آورد.

وزارت نیرو مقصر است، زیرا بر سدسازی به عنوان اندیشه توسعه و به عنوان یک افتخار پافشاری کرد و تسلیم غرور و احساس افتخار متخصصین و مدیران سدسازی درون وزارتخانه و متخصصین بیرونی سدسازی در ساخت سدهای متعدد شد و هیچ توجه نکرد که از تعداد بی‌شمار گزارش‌های مربوط به سدسازی در حوزه‌های دریاچه ارومیه چرا هیچ اشاره‌ای به اثرات این سدسازی‌ها روی دریاچه و آب آن نیست.

به علاوه در مقابل تقاضای افزایش مصرف آب (از افراد عادی تا مجریان طرح‌های توسعه‌ای کشاورزی، صنعتی، و خدماتی) ایستادگی بایسته به خرج نداد، و برنامه‌ای برای مدیریت خشکسالی و افت سفره آب زیرزمینی ارائه نکرد. وزارت نیرو مقصر است که نیروی‌های درونی آن حتی نمی‌خواستند یا نمی‌خواهند تصور کنند که بستن رودخانه‌های دائمی و فصلی و ممانعت از جاری شدن آب در این رودخانه‌ها، ممکن است یکی از دلایلی باشد که کشاورزان و صاحبان مزارع و باغات کنار رودخانه‌ها را مجبور و وادار به حفاری چاه‌ها در این نواحی کرده باشد تا به جای سهمی اندک از آب رودخانه‌ها، میزان بیشتری از آب زیرزمینی برداشت نمایند.

وزارت جهاد کشاورزی مقصر است که طرح‌های توسعه‌ای را بدون توسعه نظام‌های مدیریت جمعی و بدون آموزش‌های حفاظت منابع دنبال می‌کند و برای او اعداد فیزیکی (سطح کشت، مقدار محصول، مقدار کود، مقدار...) از کشاورز توسعه یافته و آگاه و حافظ منابع مهم‌تر است.

سازمان حفاظت محیط زیست مقصر است، زیرا هرگز شکنندگی و قدرت تحمل این اکوسیستم را مورد مطالعه قرار نداد، و بطور بایسته از حیات آن حفاظت نکرد. هر چند که این مصیبت بر تالاب‌های متعددی در کشور وارد شد، اما به‌واقع دریاچه ارومیه یک تالاب معمولی نبود و نمی‌بایست در مورد حفاظت آن تا این اندازه کاهلی می‌شد. سازمان هرگز اقدام قاطع یا ممانعت اصولی از ساخت این تعداد بسیار زیاد سد در این حوضه به عمل نیاورد.

استانداران و مسئولین ارشد آذربایجان‌های غربی و شرقی و نمایندگان مجلس مقصرند که برای آنها فیزیک توسعه یا توسعه فیزیکی (ساخت سد، کارخانه و غیره) از حیات توسعه (وجود و زنده بودن دریاچه گرانبهای ارومیه و اکوسیستم آن) مهم‌تر بوده است.

حتی من به عنوان یک ایرانی مقصرم که چرا آنچه را که در حال بروز بود، ندیدم، آنچه را که بی‌صدا فریاد می‌زد، نشنیدم، و چرا عکس‌العمل مناسبی نداشتم. اشاره به این تقصیرات نه به قصد محکوم کردن بلکه با دو هدف صورت گرفته است:
یک- همه ما از دستگاه‌ها تا افراد آزاد، باید درس بگیریم تا در آینده حساس‌تر باشیم، با دیدی سیستمی و کل گرایانه به موضوعات توجه کنیم، و اشتباهات کمتری را در موارد مشابه به‌ویژه در مورد گوهرهای ارزنده سرزمین‌مان مرتکب شویم.

دو- بپذیریم که همه ما مقصریم. میزان این تقصیر از کم تا زیاد متغیر است، و محکوم کردن عده‌ای یا سیستم‌هائی مشکلی را از دریاچه حل نمی‌کند، بلکه به جای آن باید شوری برای یکپارچه شدن و عزم عمومی فراهم شود، تا این پیکر نیمه جان، با خواست عمیق و درونی همه ما جانی دوباره بگیرد.

* مقاله فوق در شماره دی ماه مجله دهاتی منتشر شده است.

منبع:الف

   
  

نظر شما:
نام:
پست الکترونیکی:
آدرس وب:
نظر
 
  کد امنیتی:
 
 
 
 
::  صفحه اصلی ::  تماس با ما ::  پیوندها ::  نسخه موبایل ::  RSS ::  نسخه تلکس
کلیه حقوق محفوظ است، استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است
info@dini-v.com
پشتیبانی توسط: خبرافزار